ساده بگم ساده بگم ساده بگم دهاتیم
گذاشتمش رو اهنک وبلاگ تا چند روزی حال کنم
ساده بگم ساده بگم ساده بگم دهاتیم
گذاشتمش رو اهنک وبلاگ تا چند روزی حال کنم
ها پس تو بنویس من بنویسم
باشه مینویسم
بنده خدا اون ادمی که صبح مرغ هارو برام میاره اومد بود گفت داری یکم بهم دستی بده همینجوری نیگاش کردم
گفتم ندار یه چیزی میگم نخند هیچی ندارم کرایت هم بمونه برا فردا گفت برو بابا جیبامو خالیکردم از اون ورم مشتری اومد یه پنجاهی داد موندم بقیشو بدم
گفتم چیزه نادر اینم خوردش کن اومده بود پول دستی بگیره بنده خدا یکمم پول داد گفت بعد میگیرم ازت
خب چیکار کنم امروز فروش نداشتم خب نخندین
ی
نخندین میام میزنم ها خب این جوری شد بخندین
تازه رسیدم و از فضولی نمیتونستم نخونم یعنی قسمم داده بود که نخونم و نخوندم اما
دستم به نوشتن نمیادش
صبح همگی بخیررررررررررررررر
ببخشید یادم رفته بود همه خوابین
ولی میدونم
به من یکم سخط بگذره به خانومی خیلی سخت میگذره
خانومی ببین جلو همه میگم
م
ع
ذ
ر
ت
ساده میگم همین
د و ســـــــــ تــــــــــــــــ د ا ر مـــــــــــــــــــــــــــــــــ
برا همه چیز
مـــــــــــــــــــ عــــــــــــ ذ ر تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ