اقای . خانومی ترو جان من اینو نخون فدات شم قربونت برم من فدای اون صورت ماهت بشم من
اول اشنایمون بود
صبح ها پامیشدم میزدم بیرون میرفتم تو پارک جلو خونمون همه جاش پوره گل هستش زنگ میزدم به عزیزم صداشو میشنیدم
شار میشودمو
راستی باورتون میشه نزاشتم تا اینجا شب بدونه شارژ باشیم منظورم ایرانسله خانومی یه بار گفت خب چی میشه یه شب بدونه شارژ کفتم نه
هیچ وقت یادم نمیره اون روز حال خانومی خوب نبود شب نصف شب بودش قبل این که برم خونه یه 5 تومنی خودم زدم
یه 5 تومنی هم به خانومی فرستادم شب بود خانومی اس داد گفتم خدا این چه حرفیه این داره میگه خدا چی شده اون ور
واستادم جلو پنجره خانومی فدات شم چی شده قربونت برم فقط صدای نفس هاش بود که میشنیدم اشک بود که از جشام
میریخت یهو دیدم شارژه گوشی تموم شد گفتم خانومی الان زنگ میزنه
یه کوجلو صبر کردم گفتم نه نمیشه برم از بانک شارژ بگیرمو بیام بدو رفتم بانک رفتنی گفتم بزار باین یکی موتور برم شب گشت ببینه با این موتور میگیرنم
گفتم به جهنم با همین میرم گرفتن هم گرفتن خیالی نیست راستی اینم بگم دوبار دنبال کرده بودن خب چون یکم بگی نگی بلدم
یه جند باری هم پیست بودم در رفتنو بلدم یه بار نزدیگیای خونه بودم دنبالم گذاشتن از جوبه اب ریدم از بله های بارک رفتم بالا یکم جلو تر رفتم
زنگ زدم به مامان گفتم به بابا بگو درهن پارکینگو باز کنه رسیدم جلو خونه انداختمش تو پارکینگ چراغ های گشتو دیدم زودی رفتم تو خونه
بگزریم یعنی رفتنمو برگشتنم زیاد طول نکشید پنچ دیقه طول نکشید اومدم کونه دیدم مامان جلوم واستاده گفت کجا رفته بودی گفتم مامان برو بخوام
خوابم نمیادش دیدی خونه نیستم نیشستم جلو در رفتم نیشستم رو صندلی پارک زنک زدم جواب نداد فهمیدم
حالش بتر شده خلاصه زنگ بود که میزدم اخرش برداشت بهار خانومی فدات شم عشقم چی شده شماره خونتونو بده ترو خدا
خانومی فقط صدا نفس هاش بود نمیتونست حرف بزنه فکرشو بکنید تو اس ام اس هاش نوشته باشه بابابزرگم اینجاس دستمو گرفته میگه پاشو بریم پیشه خودم
اشک بود که از چشمام داشت میریخت دیدمگوشی شارژ باطریش داره تموم میشه پاشدم برم خونه دیدم پاهام داره میلرزه
خدا میدونه اون شب تا صبح من چی کشیدم رفتم تو اتاق گوشیو زدم به شارژ صدای نفس های خانومی بود که همش داشتم میشنیدم
الان که الانه صداش کنوز نمیگم تو سرمه تو همه وجودمه گفتم فردا پا یشم میر اونجا هنو اون وقت پژو داداش بودش
یکم گذشت اینم بگم خانومی گاهی یه اس میداد اس های که اتیش که تو وجودم بودش شعله ور تر میکرد
الان هم که دارم مینویسم چشمام پوره اشک شده نمیدونم تو اون وقت گوشیو گذاشتم زمین پاشودم یادم نیست این
یا قران خوندم یا نماز یکم گذشت یه ابی به صورتم زدم زنگ زدم انگار دنیارو بهم داده بودن بهم
اره صدای خانومی بود یه کوجلو حرف زدش
فهمیدم که حالش داره بهتر میشه صبح یعنی بیشتره وقتا نه صبحونه میخورم نه نا هار اون شب هم نه صبح هونه نه نهار نه شام خورده بودم
صبحش هم که شده بود باز صبحونه نخورده پاشدم زودی خودمو رسوندم مغازه تا خانومیو از پشته وب ببینم
اون قدر خواهش کردم ازش که وب داد دیدم دراز کشیده رو تخت یعنی خدا میدونه چطوری جلو گریمو گرفته بودم
دیدم خیلی سختشه یه جورای با کلی خواهش گفتم پاشو ترو جان من برو تکتر که میگفت دیگه خوب شدم نگرانم نباش
خانومی بی تو هر گز با تو عمری فدات شممممممممممممممممممممممممممممممممم
خلاصه گذشت یه جند باری اینجوری شد
نذر کرده بودم براش بغضم نمیزاره بنویسم فقط اخرش میخوام بنویسم
نذر کردم برا عاشورا
اقام امام حسین
نذرمم به جا اوردم
الحمدو لله خانومم خوب خوب شده الان از خود خدا سلامتیشو خواستم
خدا برا همه چیز ممنون
دستمونو ول نکن
- ۹۲/۰۱/۳۱
همیشه نمی شود زد به بی خیالی
و گفت تنهـــــــــــا آمده ام ٬ تنهـــــــا می روم...
یک وقت هایی ٬ شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای ٬کم میاوری ! ...
دل وامانده ات یکـــــــــــــ نفر را می خواهد .........!
*****
اپم بیا!