صبح چهارشنبه و طلایی تون بخیر
صبحتون رو با لبخند اغاز کنین
صبح چهارشنبه و طلایی تون بخیر
صبحتون رو با لبخند اغاز کنین
نمیدانم چقده کمک توی بافتم میکنه
همه به زبان اذری
نصف اهنگ ها تکست میشه سمت دیار عزیزم
نمیدانم توی چه وضعیته اما میدونم قدری به شیرین زبانی من احتیاج دارد
قند بالا رفته تنگی نفس و بیحالی
از دیشب سه بار دکتر رفتن و امروز صبح بستری شدن
وقتی عمه کوچیکه دستش بسته اس چون نمیتونه بره همراهش
زنگ میزنه من
همه رو روبراه میکنم براش و همه توضیحات میدم و موفق نمیشم که همراه مادربزرگم بشن
وخلاصه تا چند دقیقه پیش تماسی دوباره گرفتم و حالشون بهتره فقط تنگی نفس داره
و بنده اینجوری شدم رادیو مادربزرگم
درسته منظوری نداشته اما همون نوه شیرین زیان میتونه با اعتماد بنفس حرفشو بزنه
مادربزرگ زود خوب شو عمه چشمانش به در است
رفته ای سی یو
الان فهمیدم
تلفنامو شروع کردم به هرکس که بگی زنگ زدم
جای خالیِ تو
چقد برام جالبه که زمانی بغض گلومو میگیره و توی خودم رفتم
ی دونه اس از سمت تو رهسپار میشه سمت من
قدمامو محکمتر از قبل برمیدارم و سرمو بالا میگیرم و ی لبخند میشینه روی لبم
شناسنامه و کارت ملی بدست رفتم بیمه
انقده محکم ایستاده بودم
سه جفت شاخ بالای سر من و مامان و بابا وجود دارد
با قیمتای که خودمو کشتم از بس این طرف اون طرف رفتم
حالا خوبه نمیخواد کاری انجام بده ها
والا
ی نرخی گفتش همچی میگه دو تومن فک کردم دوهزار تومن
که گفت نه خانوم دو میلبون منطورمه
فکم افتاد
الان فک میکنم میبینم کم گفته احتمالا یوقت اتباه نکرده
سلام صبح بخیر سه شنبه رنگی رنگیتون بخیر
*نمیدونم چرا برای دندونم امروز فردا میکنم ی ترسی دارم چون عصب کشیه تا بحال نرفتم میترسم دست دست میکنم باز دوشیفته بشم اخه دیشب با دکتر حرف میزدیم میخواد دوشیفته کنه چون بیمه حالشو گرفته مجبوره تموم ماه بریزه حالا مثلا من دارم فکر میکنم و ما بریم ی دوش بگیریم سرحال بشیم برگردیم
** شمایی که میای وبلاگ و بدون نظر میذری الهی که مورچه گازت بگیره که دلم خنک شه
روزتون شاد دلتون رنگی
شاید ی پیام شاد
شایدم ی دل شاد
خلاصه ی چیز شاد که از این حالت دربیارتم
کاش همیشه شاد بود
نمیگویم گذشته بهتر بود چون دیگر نمیخوام به گذشته فکر کنم اما کاش بتوانم تمام سعی خودمو بکنم و شاد باشم که دیگران از شاد بودنم استفاده کنن
وقتی دانه دانه نخ را میگیری و از لای زیر و لای رو میگیری و گره میزنی
دلم میخواد تمام غصه هایم همان جا گره بخورد
هرگاه گره میزنم ی صلوات میفرستم
نمیدانم جمع گره هایم چقد خواهد شد
اما الان 15 رج در 330 گره زده ام
با تموم مشغله کاریم و دختر خانه بودنم
اینک دلم نوشتن میخواد فقط میخوام بنویسم تا قدری این دل بی قرارم ارام گیرد
دیگر نمیدانم به کجا سر بزنم تا دلم ارامتر گیرد
رفتم روی سایت سنتی و روی اهنگای ماه عسل 88 کلیک کردم
روی گونه هام قطره های باران چشمانم بر اسمان دلم بارید
و اینک ی پیام از سمت عزیزترینم در روی زمین به سویم میرسد که پشت فرمان بودن و تازه رسیدن
و رها میکنم بارانم را روی گونه هام و میگذارم راحتتر بریزن
نمیدانم امسال هستم ماه رمضان یا نه
اما عجیب حال و هوای ماه رمضان دارم
ناگاه معده ام میسوزد میدانم که برای بلغور شیر ظهری است که خوردم تا مادرم ناراحت نشود از نخوردن غذایش
چنان درد و سوزی داشت که بخودم میپیچدم و دراز کشیدم قلاب رها نمودم نخ در دستانم فشار میدادم دندان هایم را همچنان فشار میدادم
کمی بهتر میشوم و
بعد از تکرار ماه عسل 88
اهنگ دیگری رو پلی میکنم
ماه عسل 87
چقد عاشق برنامه ماه عسل بودم انقدر پا به پایش اشک ریختم چه اشک شوق و چه اشک حزن
نذار که سفره دلت پیش غریبه باز بشه
کمی ناراحتم نمییدانم از چی
اما اخرین دوشنبه بهمنی هم گذشت
علی یارتون
خیلی کمبود خواب دارم
البته حسم اینو میگه
ولی خودم شارژِ شارژم
همینجور بعد از ورودم از مطب
نشسته ام گره ها رو روی تابلو فرش میزنم
هنوز نیازم به محبت تشویق تحسین و هزار چیزه دیگه اس
پلیز دعا یادتون نره
ان شالله که همه شاد و سلامت باشن