فقط میخوام از اونای که تسلیت گفتن و نگفتن
تشکر کنم به خصوص از اونای که برا بابام قران خوندن خیلی خیلی ازشون تشکر میکنم
حرف برا گفتن زیاد دارم و از یه چیزی خیلی ناراحت هستم
ولی شاید قسمت همین بود که حرف نزده بابا بره اون دنیا
مرسی از لطف همگی تون حال نوشتن ندارم شاید یه روزی بیام بنویسم
بازم ممنون از شما
باز ی حرفا رد و بدل شد و ما پیش هم نبودیم
باز میوه های توی بشقاب و شیرینی و آجیل توی ظرفم موند
بدون تو شیرینی هم مزه نداره
بدون تو هیچی رنگ نداره
بدون تو نفسام نفس نیستن
پس بمان که تو همه چیزم خواهی بود
خوش امدی پاییز و بسلامت برو
اینبار که آمدی خوش خبر باش
بگذار برگهای درختان از شادی بریزن
بگذار باران پاییزی از شوق بریزن
بگذار دل آسمان اگر گرفت
هجران یارش باشد و هیچ
بگذار دل کوچکم اگر گرفت برای وصال یارم باشد و هیچ
بگذار با آمدن زمستان خوشحال تر باشم که دستانش در دستانم باشد و از برف باریدن و راه رفتن بر روی برف شادمان تر باشم
بگذار پاهایم را که بر برگ های درخت میگذارم شاد و خرسند باشند
بگذار این پاییز که تمام شد و رفت پاییز دیگر شادتر از سال دیگر باشد
* نوشته های خودمه کپی نفرمایید لطفا
جز من و مامان و بابا
همه با ویچت با هم صحبت میکنن
من و مامان وبابا مثل انسانهای اولیه شدیم به همدیگه نیگا میکنیم
اونوقت من نمیدونستم ویچت یعنی چی
متاسفم که انقده از تکنولوژی بی خبر موندم
نهایت تکنولوژی من استفاده از مسنجر بود که اونم دیگه استفاده چندانی نمیکنم