چرا؟
چرا نمیتونم خرفمو رک و راست بزنم؟
چرا نمیتونم ؟
شدم خواننده خاموش
گاهی مثل چراغ زرد با احتیاط نظر میذاره گاهی میشه چراغ قرمزی که میایسته
من چمه نمیدونم
چرا؟
چرا نمیتونم خرفمو رک و راست بزنم؟
چرا نمیتونم ؟
شدم خواننده خاموش
گاهی مثل چراغ زرد با احتیاط نظر میذاره گاهی میشه چراغ قرمزی که میایسته
من چمه نمیدونم
جمله ای که بنظرم خیلی قشنگ امد و نوشتم
من که خیلی انرژی گرفتم ازش
در لحظه زندگی کن
نه به اینده فک کن نه به گذشته
چون هر دوشون در عین حال حاضر در دسترس نیستن
پس در زمان حال باش و برای آینده بکوش و گذشته خود را جبران کن
از کنار پذیرش ما در حال گذر بود
یهو برگشت چهره خانمی برایش اشنا بود
حال احوالی کرد
گفت شوهرمو داماد کردم ی هفته اس
خانوم با تعجب پرسید جرااااا؟
گفت من که بیمارستان بودم زایمانم بوده امده دنبالم
میگه دیگه بدردم نمیخوری یاسمن از تو بهتره
خلاصه این حرفای خانوم دومی بود و یاسمن زن سوم میشد
** حالم اصلا خوش نیس هم سرگیجه و هم حالت تهوع
نکنه بغضی توی گلوش مونده؟
نکنه کسی حرفاشو نشنیده
نکنه گوشی بهش ندادن که بشنوه
چرا نمیباره پس
ببار اسمون شهرِ من
منم بیام زیر باررررررررررون جون تازه بگیرم
ببار ببار تو میتونی
بذار توی تنهایی خوش بشم به بارون تو
بگذار من شاد شم به بارون
خیلی دلم گرفت تنهایی
حوصله اشپزی برای خودمو ندارم
ترجیح میدم سرکار باشم تا خونه
وبلاگ باز کردم و دارم میخونم ی جاهاش میخندم ی جاهاش اشکام میره
اهنگ گذاشتم و صداشو زیاد میکنم
خونه سوتو کور دوس ندارم
دور از هم اما خیلی نزدیک بهم
چقد جالب بود تو همون چیزی میبینی که من میبینم
چقد چسبید
خیلی وقته تلویزیون ندیدم
چسبید اساسی
چرا حس صبحم را ندارم
چرا خوشحال نیستم
چرا؟؟؟
نمیدانم چرا بلاگفا بی روح شده
* در نوشتن این پست بودم صدای زنگ پیام گوشی بصدا درامد ای نامرد ایرانسل چقد ضدحال خوردم
** من توی گذشته نیستم و نموندم بزرگ شدم
*** میرم سرکار دلم اساسی گرفتش