فقط ی نفر از عهده من برمیاد و میتونه آرومم کنه
و عصبانیتم به لبخندی آروم و آدمی بشاش میشم
* همین ی ساعت پیش فوریت بیمارستان منو جا گذاشت و رفت حالا من میدونمو و اون
فقط ی نفر از عهده من برمیاد و میتونه آرومم کنه
و عصبانیتم به لبخندی آروم و آدمی بشاش میشم
* همین ی ساعت پیش فوریت بیمارستان منو جا گذاشت و رفت حالا من میدونمو و اون
یکی از دوستان وبلاگی زهرای عزیز
اس بهم دادن خیلی بیادت بودم
مشرف شده بودن به قم
خوشا بحال و سعادتشون
خلاصه برامون دورکعت نماز خوندن و نامه ای به نام منو آقایی انداختن داخل ضریح
حالا موندم چطوری قدردان از این دوست عزیز باشم
واقعا ممنونم ازتون واقعا ها
وقتی این اس بهم رسید اشک خوشحالی از چشمانم سرازیر شدن
اینجا بیمارستان است
صدای من را از پشت سیستم میشنوید
خلاصه الوعده وفا
امدم خبر گیری همتووووووووووووووووون
خسته شده
از ساعت 15.30 افتادیم ب جون خونه با زن داداش اولی
تا همین چند دقیقه پیش
الانم دارم غر میزنم مثلا دارم غر غر میکنم که آهای انقده میریزن میپاشین چطوری بدون جارو برقی خودمو هلاک کنم آخه
هیچی فقط مونده اتاق خودم که پشت پنجره ها رو پلاستیک بکشم و مرتب کنم بقیه پنجره ها رو پلاستیک کشیدیم خداروشکر
شبا موقع خواب کلی لباس میپوشم تا بتونم بخوابم
* خدایا شکرت
* خو کم کم برم اماده بشم که به سرویس برسم
به حضور تو دلخوشم
نفسهایت از دور گرمای عجیبی دارد
با من از عشق بگووووو
یارِ من
* تا شنبه سعی میکنم پر ررنگ تر باشم
سلام صبح همگی بخیر
آخر هفته همگی خوش
ان شالله از امروز عصر تا فرداشب در خدمت این نت هستیم
الیته امشب که شیفت دارم اما دو ساعتی عصر میتونم نت باشم
و اما فردا ی دعا میخوام برم بعددعا که کار دارم اما حتما میام و عکسای گوشیم پر شده باید بذارم توی وبلاگ
اخر هفته خوش
منم برم سرکار
بسم الله الرحمن الرحیم
نزنی ها من رسیدم
اخه من میتونم دست روت بلندکنم؟؟؟؟
نه جون بهار من کی دست روت بلند کردم
* اس های ما هم خودش کلی ماجرا داره و خنده بازاری برای خوودش
ای خدا صبر بده از دست این بلاگفا
الانم یادم نمیاد چی میخواستم بنویسم
خوبیم خدا روشکر
شهر ما بقدری هوای سوزناک شده که پوست صورتت میخواد کنده بشه
فک کنم زیادی اغراق کردم
* نماز حاجت باب الحوائج نشد بخونم خاله جان تشریف فرما شده بودن و نشد امشب بخونم
و عشق جبران همه کمبود محبت های که داشتی
و محبت جبران همه دوست داشتنی های که توی زندگی داری
و دوست داشتنی ها جبران همه نداشته های که در زندگی نداشتی میشن
روزاتون پر از خدا و عشق و محبت و موفقیت
* میخوام زنگ بزنم آفایی ببدار کنم که ما بریم سرکار
البته نمیشه به این دنیا گفت مجازی
میشه گفت دنیای واقعی مجازی نما چرا؟؟ چون ادمای پیدا میشن که توی نوشته هاشون یادت میکنن
و امشب چندتا رو دیدم که خوشحالم کرد اساسی
ممنونم مهلای گل و نانای مهربون و الهام جان و بانوی بارونی ممنونم سلمای عزیز و ممنونم مریم خانوم مهندس و بانوی آب و آتش و فاطمه جان و نیلوفر عزیزو زهرا خانومی و مهنوش عزیز و مهناز عزیز ومهربانوی خوشگل و اکرم جان و همه و همه
که چه توی وبلاگ و کامنتاشون چه با تماسهاشون و چه با اس دادانشون منو یاد میکنن
واقعا جای خوشحالی داره و شوق
اگر بگویم یادم میره شما رو نه اصلا یادم نمیره چون ی لیست بلند بالای دارم ازتون اونم توی دلم که نه پاره میشه و نه دور انداخته میشه
پای نذری هاتون منو یاد میکنین منم هدیه ای ندارم بهتون بدم جز دعاهای که میتونم براتون به نیابتتون بخونم
*واقعی های مجازی نما ممنووووووووونم از همتون
* جالبیش اینه سر عقدشون سر نذراشون سر دعاهاشون اسم منو میارن میگن بهارخانمی
* بارها شده دارم با آقایی حرف میزنیم اسمتونو میارم باید صدتا نشون ادرس بدم که من پشت تلفن و اقایی پشت سیستم بتونه پیداتون کنه