.

.

.

اینجا ما هستیم و خدامون

-----------------------------
با قراردادن این عکس
به عنوان
عکس پروفایل وبلاگتان
به جمع ما بپیوندید
+عشق

http://nomovement.blog.ir/

۸۴ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

ی جمعه دور همی

فقط نبود تو 

به کامم تلخ میکنه

مثل قهوه ای که شکر میتونه تلخیشو به شیرینی تبدیل کنه

نبود ت

عجیب جای خلیت کنارم حس شدنی بود

تمام مزه غذا از دستم رفت

*خورشت به الو و خورشت شور قیمه 

  • ادم و حوا
آهای با توام 

اره با تو

تویی که نیمی از منی

میدونی؟

میفهمی؟


* میدونم میای و بدون نظر میری مهم نظر گذاشتن نیس مهم اینه که من میفهمم امدی

  • ادم و حوا
صبح 5 اینا بیدار بودم 

همه خواب خواب بودن 

منم مثل هر روز بیدار بودم تا برم سرکار

امروز از کار کردن خبری نبود

خوابم برده بود

با صدای خوابالو بیدارم کردی

پر شدم از حس خوشگل کلی قلبای که دور و برم بود

پر شدم از خوشحالی 

سرحال شدم سرحال سرحال

* بعداز قط کردن گوشی پاشدم و خوشگل کردم دستی به موهام کشیدم و صورتمو شدم و ی صبحونه با کلی خنده و بگو بخند با مامان و بابا و زن داداش اولی که صدای فندوق امد بله مهمان داریم زن داداش دومی و دوتا بچه اش امدن خوشحالم که خوشبختی رو حس میکنم 

** لدفن لبخند بزنین ببینین چقد دنیاتون خوشگل میشه

  • ادم و حوا
کلی صفحه باز میکنم همه اهنگای وبلاگا قاطی پاتی میشه

هیچی نمیفهمم  

چقد بامزه اس

خوشم الکی 

زندگی همینه خوش باش 

خدا هیچوقت خوشی تو زندگی رو نگیره الهی آمین

  • ادم و حوا
اون موقع که امدم به دوخت و دووووووووووز لحاف کرسی بودم 

منتظر ی دونه اس بودم

منتظر ی دینگ دینگ گوشی 

اما دریغ

حتی ایرانسل ی تبلیغی نکرد

بهمون بگه خسته نباشی

مادر دختر خوب میدوختیم ها

* ایشالله دوخت و دوز برای جهااااااااااااازم

  • ادم و حوا
  • ادم و حوا
ی پنج شنبه یعداظهر ی تعطیلی عصرونه   اتمام دوخت ملافه لحاف کرسی و جایزمم ی ملافه نو برای پتوی رو تختم و با یدونه ملافه بالشتی ی چای به لیمو و چندتامغز کنارش با مادری که چندتا چین رو صورتش میرقصن چقدددد دلچسبه   خیلی دوس داشتم الان توی حرم بودم اما نشد قسمتم نبود و خونه  شد حرم و مادر شد از مقدسات زندگی***
  • ادم و حوا
هورررررررررررررررررررا 

نیم ساعت امروز دیرتر میررررررررررررررم

چقد خوشحااااالم برای اون نیم ساعت 



امروز پیاده روی کرررررررررررردم و کلی خوش گذشت عجب هوای بووووووووووود


*بعدا نوشت : آخ جووووووووووون بازم پیاده میخوام برم سرکار

  • ادم و حوا
سلام دیشب امدم خونه خوب بودم ی شام همون تافتون چند پست پایین خوردم و راه میرفتم میخوروم خودمم نفهمیدم چی خوردم کم کم بی طاقت شدم رفتم حموم و غسل گرفتم و لباس سیاهمو دراوردم حموم رفتن مثل همیشه نبود هم اب سرد بود هم دل ووماغ   نداشتم امدم بیرون و نمیدونقم از خودم چرا ناراحت بووم قهر کرده بودم  ی شب دیگه ورق خورد از روزگار* دوران تغیرات هورمونی تموم شد
  • ادم و حوا
ی حسی بهم میگه خیلی عقبم 

دوس داشتم کنار کارم الان دانشجوی ارشد بودم 

دوس داشتم سر زندگی خودمون بودیم

دوس داشتم هرچی حس بد هستش ازم دور بشن 

هرچی حس خوبه توی وجودم پرورش پیدا کنه

* نمیدونم فقط نوشتم حسمو ساکت کنم

  • ادم و حوا