هوراااااااااااااااااااااااااااااااا
الان که مینویسم خوشحال خوشحالم
این چند روز مشکلاتی داشتیم که گفتنی نبود و نمیشد همه چیزو نوشت اما بینمون شکراب شده بود و همش بحث و غر غر کردن من همراه بود
خونه رو هم که نمیشه حرفشو زد خلاصه از بس غصه خوردیم تموم شد بجاش امشب خندیدیم اساسی
امشب حرفامونو زدیم و قرارشد مشکلاتمونو نذاریم بزرگ بشن که نشه حلش کرد
خلاصه بیشترش تقصیر منه و یا اقایی مهم نیس مهم اینه که هردومون چه کوچیک چه بزرگ گذاشتیم حرفامون تو دلامون زیادی سنگینی کنه و بعد مثل اتشفشان فوران کنه
دیگه حرف زدیم حرف حساب نذاشتیم کینه بمونه
امشب مثل پر قو هستم چون مشکلاتم کم شد و محو شد
و اما قول دادم گریه نکنم خدا کنه بارونی نشم و پیش اقایی خجالت زده بشم
بعد میخوام دنبال کلاس بگردم سرمو گرم کنم تا کمتر اذیت بشمو باعث ناراحتی اقایی بشم
والا اگه دروغ بگم
اها خبری که دیگه عروسمون پاگشا کردیم و به دلایلی اقتصادی چرخ گوشت جهازمو دادیم به زن داداش گرامی البته هنو بازش نکرده بودم همینطور سربست خریده بودم و گذاشته بودیمش کنار ایشالله که یکی خوبشو دوباره میخریم البته اگه زمان عروس شدن من گوشتی باشه که بخوایم چرخش کنیم
ی خبر دیگه زن داادشامو خیلی دوستشون دارم ایشالله هردوشون خوب و خوش باشن
راستی ی وبلاگ جدید زدم بنام ملاقات با خدا برای ختم و دعا چون پست ثابت بود تو این وبلاگم نمیشد چیزی بنویسم میرفت زیر پست ثابت
برای همتون دعا میکنم خوشحال و موفق باشید
یا حق
- ۹۲/۰۱/۳۰