.

.

.

اینجا ما هستیم و خدامون

-----------------------------
با قراردادن این عکس
به عنوان
عکس پروفایل وبلاگتان
به جمع ما بپیوندید
+عشق

http://nomovement.blog.ir/

ی روز خوشگلِ دیگه

پنجشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۲۶ ق.ظ
از چی باید شروع کنم نمیدونم

فقط اینو میدونم وقتی نمینویسم نوشتن از دستم در میره و ذهنیاتم فراری میشه و نمیتونم در ذهنم حبس کنم

دیروز بگم که تا 11.15 خواب بودم

هیچی دیگه شب قبلش تا 3.30 بیدار موندم خواب به چشمام نمیومد تا اذان گفتن دیگه بعد نفهمیدم که خوابم برد

صبحم از 7 هی بیدار میشدم باز میگفتم نیم ساعت دیگه دوباره باز میخوابیدم همینجور همش توی خواب و بیداری بودم تا 11.15

تا پاشدم موهامو شونه زدمو صورتمو شستم و ی صابوووون مشت زدم 

همچین خوشگل موشگل شدم

قربون خوووووووووودم برمممم ماشالله هزار ماشالله

رفتم توی حال یکی از همسایه هامون فهمیده بود دستم درد میکنه امده بود ازم خبر بگیره بوسم کرد گفت نکن دختررررررر اینجور با خودت

خلاصه ی چشم نازکی کردیمو رفتیم آشپزخونه ی چای لبسوز و لب دوز ریختمو

آمدیم به صحبت کردن 

یکم نشست و بعد رفتش منم پاشدم کم کم آماده شدم مامان ناهار آورد منم بی اشتها

خلاصه دوقاشق ماکارونی بیشتر نشد بخورم

دوباره خودمو برانداز کردم دیدم آاااااااااااااااه ماشالله خوشگلی بودماااااا

دیگه صدقه انداختمو ی بسم الله گفتمو و گفتم ماماااااااااااااان البته اینجوری صدا نزدما

نمیدونم همش میگم مامیــــــــ: بابای

مامان گفت بسلامت 

رفتمو کفاشمو پوشیدم و رومو برگردوندم به در حال 

دیدم مامانم ی لبخندی باحال زد 

تهِ  تهِ دلم گفتم قربوووووووووووونت برم من فدایِ توووووووووووو

 وامدم بیرون

ی نیگاه انداختم سر تا پامو 

آمدم بیرون از خونه

تو راه دو تا همسایه میبینم و حال واحوال پرسی 

ی دعایِ خیر و بدرقه من

راهی سر کوچهِ شدم 

جلو شیرینی فروشی

یکی از همکارای بخش بالا منتظر سرویس بود 

ی حال احوال و ایشون شروع کرد به دردایِ دلش

منم گوش میکردم هیچی دیگه 

منتظر شدیم که سرویس بیاد

ساعت گوشیو نیگاه کردم گفتم وا نیومدااااااا

همه سرویس ها امده جز سرویس ما

که دیدیم ی سرویس نگه داشت که سرویس ما نبود

بلهههههههههه سرویس خودمون خراب شده 

حالا سوار سرویس شدیمو انگار سوار قطار شدیم البته من توی عمرم سوار قطار نشدمااا ولی از بس صدای قطار میداد مزه همونو میداد

یهو دیدم صدایِ گووووووووووشی من درآمد اولش فک کردم آقاییِ اما نههههههه عارفِ عمه بووووووووووووود

الهی قربونت بره مامانت (نیشخند بهاااااااااار)

با سیم کارت خودش زنگ زده بود

حال احوال کنه بچم 

شارژش تموم شد زنگ زدم به گوشی زن داداش دومی

گفت بهش میگم زنگ نزن شارژ نداری بحرف نمیکنه

خلاصه بهشون گفتم تولدِ دختر عمه روز جمعه دعوتین من نمیام شیفت دارم(تصمیم گرفتم برای خودم ی چیزی بخرم بجای کادو برای دختر عمه که ی ماه عقد کرده)

بهار خانمی عاشق خودش میشوووووووووووووووووووووود(خو خودمو دوست دارررررررم از بس ماهممممممممم هزار ماشالله)

دیگه هیچی خدافظی کردیمو کم کم رسیدم به بیمارستان

خداروشکر چون واقعا ماتحتمون درد گرفت از بس بالا پایین رفتم با این ماشین نه بوق داره نه صندلی صندلیشا فنر دارهههههه نشستنش خطرداره

خوبه خوبه همتون حفظین یادم باشه براتو شکلات بخرم خودم همشو بخوررررررررررررم 

بیمارستان رسیدم تا داخل بخش رفتم صداااااااااای مامانیم اووووووووووووومد

هورااااااااااااااا دلم تنگیددددددددددددده بوددددددددد مامانییییییییییییییی

بوس بوووووووووووس 

اصلا دو تای کور میشیم وقتی همو میبینیم

هیچی دیگه شیفت نسبتا خلوتی بود

ی خانوم دکتر داریم محشرررررررررر اونقده باهاش مشورت کردم که قرار شد قرصامو بخورم و هیچ گونه ضرری برام نداره ی سولفات رووووی اضاف کررررررررررد

خبر خوشحال کننده بعدی تماس مامان بوووووود هموجور دلمون تنگیده بود فک کنم دوماهی میشه از اون زمانی که زنگ میزد پشت تلفن بکم باهام حرف میزد 

جدیدا دیگه سر کوچه برام وانمیسته هموجور دلم خواست یکی بدرقه ام کنه (اووووووووخی فدای کودک درونم بشمممممممممم که هموجور دل تنگ میشه)

خلاصه شیفتم اخراش بود ی اس اوووووووووووووومد

هورااااااااااااااااااااا

هورااااااااااااااااااااااااااا

هوراااااااااااااااااااااااااااااااااا

هرچی جیغ جیغ کنم بازم کمهههههههههههههههههههههه


اسمو فامیلم خیلی دوست دارم مواظب خودت باش ی تار مو ازت کم نشه ها فداتشم خسته نباشی خانومیم بوس از پیشونی مااااااااهت    17.46.21   درتاریخ 92/03/29

هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

هیچی هیچی نمیتونست انرژی بهم بده اس آقایی به من داده بود

هیچی دیگه اونقد انرژی داشتم که خونه رسیدم خبر رسیدنمو دادمو الی آخرررررررررررر

تازشم بعد ی ساعت دوتا تخم مرغ با ی نون و ی گوجه خوردم اونم من 

منی که نصف نون نمیتونم بخوووووووووورم

خیلی خوشحااااااااااالم

هنوزم خوشحاااااااااااااااااااااااااالم

اصلا تموم دردایِ این چندروووووووووووووووز فرامووووووووش کردم

ی عالمه سر به سر هم گذاشتیم چقد خندیدیم

خوشحال بودم دیشب تا 1.30 بیدار بودم

قرار شد هرروز برم پیاده روی و نرمش 


* خداجونم شکرررررررررررررررت

  • ادم و حوا

نظرات (۸)

  • زینب (مسافرکربلا)
  • خدارو شکر که این روزها شما هم کلی خوشحال هستی مثل من فکر میکنم از برکت ماه شعبان ماه شادی اهل بیت باشه .
    انشاالله همیشه شاد و خرم باشی

    پاسخ:
    پاسخ:
    خداروشکر
    انشالله که خوشی ها مستدام باشه
    کلی خوشحالم از خوشحالیت
    ye nooshabe vase khodet baz kon vaght kardi bebakhshid english neveshtam b gooshi bet sar zadam
    Khoda ro shokr ke khoobi

    پاسخ:
    پاسخ:
    خیلی لطف کردی سمانه جاااان خیلی لطف کردی
    خداروشکر عزیزم
  • من و تـــــــــــو
  • خوشحالم خوب میگذره روزات..
  • ❤من کوچولو (●̮̮̃•̃)
  • منکه نفهمیدم چی نوشتی اینقدر قرو قاطی بود :|

    پاسخ:
    پاسخ:
    کجاشو متوجه نشدی؟؟؟؟؟؟؟
    یعنی اینقد بد نوشتم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
    آفریییییییییییین ورزش خیلی روحیه ی آدمو عوض میکنه منکه تنبل شدم خوووووووو
    خداروشکر که خوبی عزیزم

    پاسخ:
    پاسخ:
    مررررررررررررررسی نیلوفرجان

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی