.

.

.

اینجا ما هستیم و خدامون

-----------------------------
با قراردادن این عکس
به عنوان
عکس پروفایل وبلاگتان
به جمع ما بپیوندید
+عشق

http://nomovement.blog.ir/

Unknown

يكشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۱، ۰۶:۳۱ ق.ظ
از روزی که اقایی گفت چه خبره اونقد شارژ میگیری یعنی اینجوری نگفتا اما خوب راس میگه دیگه پس کی میخوام پس انداز کنم واسه خومون کمتر شارژ میگیرم یعنی ی جورایی حساب کارتمو صفر شده و بیشتر مواقع پول همرام ندارم

ی اتفاقا افتاده اساس خونمون

باورم نمیشه واسه داداشم رفتم خواستگاری

حتی تو خوابمم نمیدیدم واسه داداشیک که یکسره دعوامیکنیم برم خواستگاری اونم خودش بیاد دنبالم بگه پا شو بریم دیگه منم بگم کجا بگه خواستگاری واسه من

منم سریع گوشی برداشتمو اس دادم به اقایی

هنوزم باورم نمیشه

تازه دیروزم از صبح کلی کار داشتم اول هی زنگ زدم اقایی بیدار کنم مثلا منم دارم درس میخونم اونم پا بشه بره مغازه هی زنگ میزدم هی قطع میکردم اخرش اقا اس دادم که معدم اذیت میکنه خلاصه این دلشوره نذاشت بقیه درسمو بخونم نمیدونم چند وقتیه این اقایی ما بعضی حرفاشو بهم نمیگه منم یکم ناراحت میشم خو . خلاصه اینکه بعدش تا ظهر استاد گرامی زنگ زد و گفت اگه میشه زودتر بیا منم که خوحال زود برم امتحانه رو بدمو د فرااااااااار خلاصه امتحانو دادم و میخواستم از شر اون استاد بی انصاف خلاص بشم که استاد فرمود نامه رو بده امضاء کنم گفتم استااااااااااد دست من نیست دست خودتونه

ایشونم گفتن فک نکنم دست من باشه حالا ببینم چی میشه 

ای خدااااااااا کی راحت بشم از این استادااااااااااااااااااااااااااااااااا

خلاصه دست از پا درازتر برگشتم با بابا خونه و ی اس دادم اقایی که راحت شدم اونو میگی ی اخیشی گفت ی لحظه فک کردم اون امتحان داشته تا منای خدا از دست این اقایی بعدشم اجازه گرفتم اگه اونا برن منم برم باهاشون که خیلی خیلی دیر جواب داد و من فک کردم دوست داره و اس دادم نمیرم

که داداش گرامی من چرا نمیای همه منتظرن تو ماشین . منم که ناراحت و لباسا رو درنیاورده رو تخت دراز کشیده بودم تا داداشمو دیدم مثل چی از جام پریدم(اقایی بهم نخند خو همینجوری شدم بخدا تو این داداش منو نشناختی وقتی ی چیزی میخواد یعنی میخواد) خلاصه چادرمو سر کردم و ناراحت تو ماشین نشستم تو ماشین بودیم که دیدم بله اقایی اس داد چرا نری و این حرفا همین اسو که دیدم منم ذوق زده شدم که داداشم گفت اون گوشی خاموش کـــــــــــــــــــــــــــــن خو همین دیگه 


خو شوهر گرامی من اگه این حرف همون اول بگی من دیگه اذیتت نمیکنم که میزارم استراحت کنی

این منو اقایی هستیم همیشه در این حالتیماخرشم یکی کوتاه میاد و بعد اینجوری میشیم

ادامه دارد.........

  • ادم و حوا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی