Unknown

امروزم گذشت

دیگه راهی برام نمونده ی جورایی خسته ام از خودم از رفتارم از همه چیزا

دوس دارم ی گوشه بشینم کسی کار به کارم نداشته باشه

نه میتونم درس بخونم نه کارمو درست انجام بدم

من مشکل دارم  با خودم

یوقتا میزنه به سرم خودمو  بکشمو راحت کنم 

همه امیدم رفته

نه امید موندن دارم نه امید رفنن

خواب درست و حسابی ندارم

همه میگن مشکل روانی دارم

یعنی دیونه ام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اره دیونه شدم

خوشبحال اونا که عاقلن

هوس کردم چشم بسته راه برم تو دنیای خودم  نه به چراغ سبز و قرمز نیگاه کنم نه به خیابون همینجور برم و برم تا خسته بشم ی جا بشینم 

زندگی من همش شده غم و غصه ی فیلم تراژدی و غمگین

چرا یکم کمدی نمیشه همه بگن بخندن 

همه چی میخوره تو ذوقم 

تو خونه که همش اتفاق پشت اتفاق

داداشم ماشین خریده بابا چقد غر زد سرش

طفلی اونم از زندگیش خیر ندید