.

.

.

اینجا ما هستیم و خدامون

-----------------------------
با قراردادن این عکس
به عنوان
عکس پروفایل وبلاگتان
به جمع ما بپیوندید
+عشق

http://nomovement.blog.ir/

۱۰۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

نمیدونم

چرا

تقصیر چیه

خیلی منتظر میشم خیلی

یعنی ی چیزی بیش از حد

چشمام میدوزم به صفحه مانتیور

صلوات میفرستم شاید خبری بشه

نمیدونم

گاهی وقتها درسته و شاد میشم

بعضی وقتها با سوزش چشمام از پای سیستم پامیشمو میرم پای تابلوفرش میشینمو اشکام دونه دونه میریزن


+ کلا قاطی کردم حوصله ندارم بی حوصلم شدیدا ناراحتم دلم میخواد فقط داد بزنم از بی حوصله گی

* امیدوارم ی کار خوب بهم پیشنهاد بشه و برم سرکار 

** امیدوارم گواهینامه رو بگیرم 

*** امیدورام توی کارام موفق بشم

  • ادم و حوا
سلام خوبین خوشید؟

ما هم خوبیم

انقده بچه ها سرم غر زدن که دیشب نرفتم

گفتم اولا من تازه از عزا درامدم اگر میومدم ده دقیقه ی بودم و بعد میومدم خونه

چون هنوز که هنوزه لباسمو درنیاوردم و ارایشگاه نرفتم

ولی خوب قسمت نبود

روزها میگذره الان 11 روز از عید گذشت سال نو

و اما من

دیشب چندتا پست نوشتم و هی حذف کردم

نمیخواستم فکر بد بیاد توی ذهنم

دیشب بدجوری خوابیدم بدجور 

  • ادم و حوا
نامزدی نرفتیم 

هنوز خرم و خوش بودیم بریم روحمون تازه کنیم

اما

اما 

مهمون امد

خونه ما اینجوریه اگر مهمون امد دوباره به وضعیت قبل اماده شدن درمیایم و انگار نه انگار مهمونی میخوایم بریم

بله بله عمو بودن و نمیشد 

انقده بحثای الکی الکی کردن که هیچی 

ما هم فقط لبخند روی لبمان مهمان بود

وقتی رفتن ساعت 6.30 بود دیگر جای برای میهمانی نبود

  • ادم و حوا
توی اوج عصابنیت بخند

میدونم نمیشه 

میدونم شدنی نیس

اما بدجوری کلافه بودم زدم تو کار شوحی و خنده

حالم بهتر شد

میشه ننوشت

اما مینویسم

* احتمالا برم نامزدی همکارم چون میخوام ببینم خوشبختی بقیرو میخوام ببینم با اون که حالم سازگار نیس و بدجوری بخاطر خاله جان حالم بده

  • ادم و حوا

ته چین کارم شده آهنگ سبکبار سالار عقیلی

نامرتب بودن اطرافم را به خوبی خودتان ببخشید

به درخواست بچه ها اینم عکسی از دار ما

*عشق و محبت ردپای خدا در زندگیست ، امیدوارم زندگیت پر از ردپای خدا باشد . . .


  • ادم و حوا
اشک ها قطره نیستند
بلکه کلماتی هستند که می افتند
فقط بخاطر اینکه پیدا نمیکنند کسی را که معنی این کلمات را بفهمد . . .


  • ادم و حوا
امروز وقت دندون پزشکی داشتم

از ساعت 11 بی حس زدن و تا بی حس شد و تا 11.45 منتظر بودم

بعدشم رفتم روی یونیت

کار روکش انجام دادن برام

بدلیل باز نبودن لابراتور مجبور شدم ی روکش موقت بذارم و تا هفته دیگه منتظر روکش باشم

خلاصه اینکه میریمو میایم تا ی دندون 5 بالا سمت چپ رو دندون بسازم

امدم بیرون و زنگ زدم اقایی 

بله شارژم تموم شد و دوباره اقایی تماس گرفت

حرف زدیم ی عالمه

قراره گوشی جدید بخرم اقایی میخواد پولشو بده هرچی اصرار گفت نه دیگه

خلاصه ذوق کردم برا خودم اساسی

امدم اتوبوس سوار شدم

دیدم شماره مغازه اس

دوباره ذووووووووووووووق کردم

نخندین خو ذوق کردم

امدیم خونه و دوساعت هیچی نخوردم اما بعدش ی ظزف اشکنه کشک (قروتی) نوش جان نمودیم

الان در محضر شما هستیم

  • ادم و حوا
یعنی الان له له شدم 

یادتونه گفتم 5 صبح بیدار شدم دیگه شاد وشنگول رفتم دوش گرفتم

اما بقیه ماجرا

خونه رو تر تمیز کردیم و نشستیم به بافت تابلو فرش

خلاصه یکمی نشستیم و ی چای دم کردیم

داداش دومی و خانومش و بچه هاش امدن

سفره اماده کردیم برا ناهار

ی ناهار دست جمعی 

11 نفره

ناهار خوردیم و ی میوه اوردیم و ظرفا رو شستیم 

راهی سرخاک شدیم

از سرخاک برگشتیم و خونه بی بی رفتیم ی چایی خوردیم

ی تعارف زدیم به عمه اینا که بیاین خونمون

راست میگن تعارف امد نیامد داره

هیچی دیگه

پاشدیم بدو رفتیم خونمون و اماده کردن شام

خودمون هلاک کردیم

قریب 30 تایی مهمون داشتیم

همین الان رفتن یعنی کمر نمونده برام

* ی روز خوب بود و ی شب مهمونی

  • ادم و حوا
صبح همتون بخیر

سلام

اینجا اتاق من

ی بهارخانوم خوشگل (بزن به تخته و بگو هزار ماشالله) و سحر خیز از 5 صبح بیداره و ی دوش گرفتم 

امدم میبینم هزار ماشالله چه همه نظر تایید نشده دارم


  • ادم و حوا
وقتی شوخی های مسخره میکنن

و متادون توی شربت میریزن 

و به خوراک ی بچه ساده و بی خبر

چهار روز افتاده بود توی خونه

هیچی نمیفهمید فقط بیهوش بود

مادرم که همش جوش زد و مونده بود چی شده

بعد از چندوقت قضیه بیهوش وبی حالی اون روزای داداش کوچیکه رو فهمیدیم

خدا ازشون نگذره  الهی به راه راست هدایت کنه


  • ادم و حوا