سلام
بدلیل نبود اب دیروز که نشد ی دوش بگیریم ی قطره اب نداشتیم
بی انصافاا همسایه ها پمپ گذاشتن ما هم که کلا اب نداشتیم
هیچی نصف کارا رو بعد سال تحویل انجام دادیم
امسال خیلی خیلی بیشتر از سالهای دیگه مشتاقانه سفره هفت سین انداختم دلم نمیخواست سال جدید با فکرای پریشون ناراحتی اغاز کنم
سفره انداختم که دلمون به شادابی سبزه به تندی سرکه به طراوت سیب به طعم سماق به ضمختی سنجد و به پختگی سمنو و به حساب و کتاب سکه باشیم
میخواستم نشون بدم که از سال جدید میخوام ی فرد قوی بسازم توی زندگیمون
قبل از سال تحویل رفتم سرخاک بی بی (باباحاجی[پدربابا ]شوهر عمه /ننه کولو[زن اول باباحاجی] بی بی[مادر مامان] اقوام دور و نزدیک و خیلی های دیگه و همسایه ها)
برگشتیم خونه
سال تحویل با گوشی بابا داشتم سوره یس
اسم ها توی ذهنم رژه میرفتن
لحظه های ناب دعای تحویل سال
لحظه های عشق و عاشقی
لحظه های لب های خندون
سال تحویل شد
زن داداش اولی امد روبوسی کردیم
مادر کم پیش میاد بوسم کنه گفتم مامان بوسم کن دیگه منو بوس کرد اونم چهارتا
راهی خونه بی بی شدیم
مهمان های زیادی امدن خونشون منم کلا سمت همه کاره اشپزخونه بودم
نمیدونم ساعت چند برگشتیم
که داداش دومی و عیالش و دو تا وروجک امدن خونمون
پذیرایی کردیم و نشستیم چشمام باز نمیموند موقع رفتنشون حتی جلومو نمیدیم از صبح زود بیدار بودم
شب تا 1.30 بیدار بودم و بعد خوابیدم دوباره 5.30 صبح بیدار شدم فشار اب خوب شده بود دوش گرفتم و اماده شدیم رفتیم خونه بی بی
8 خونه بی بی بودیم
چای دم کن چای بریز ظرف اماده کن میوه بچین میکادو بچین خرما بچین چاقو بیار ظرف بشور
شدیم همه کاره بی بی
ذوق داشتم ی اشپز خونه بود و ی من
ی حس خوشحالی برای عیدی بی بی
ناهار نگهمون داشتن ابگوشت بود
چقد چسبید تقریبا تا سفره چیدیدیم و و خواستم لقمه ناهار بخورم همه نیمه غذا بودن
همه پا شدن منم گرم نااهر خوردن خیلی خوردم وقتی سرمو اوردم بالا دیدم ای داد بیداد من تنها سر سفره ام و همه رفتن کنار
خیلی اروم غذا میخورم اما خوب خوردم
بعدشم رفتیم سرخاک بی بی
که توی راه بودیم زنگ زدن مهمان امده خونه خودمون
تا رسیدیم خونه چایی و خرما اورده بودن
سریع توی اشپزخونه خودمو رسوندم و میوه چیدم
تا همین ی ساعت پیش مهمان ها در رفت و امد بودن
خیلی شلوغ شدش خونمون
روحت شاد پدر عزیز
روحت شاد بی بی
روح همه رفتگان شاد