با سقفی چوبی و کاهگلی
ی مطبخ خیلی ساده و سنتی
ی کرسی منقلی و لحاف جغه ای
ی سماور زغالی
استکان های کمرباریک
چای های طعم دار گلپر
سینی مسی
ی حیاط بزرگ
صدای قدقد مرغا و خروسا
صدای گوسفند و بره ها
فقط ازش
ی خونه با سقف چوبی مونده و کرسی و لحاف جغه ای
صدای خروس و مرغا و گوسفند وبره
اول که امده بود بغلم کرد گفت همینجور کوچولو موندی که خانوم دکتر
بعدشم پذیرایی کردم و کنارشون نشستم حرفایش خیلی خیلی بریده بریده بود
نفسای بی شماره میومد و میرفت
برایشان چای به لیمو درست کردیم و قدری به لیمو در پلاستیک گذاشتیم دادیم که از اون بخره
موقع حرف زدن
نیمه نیمه چیزی میفهمیدم صدای گوشی امد
گوشی رو جواب داد پسرش امید بود
ماشین میخواست ببره تعمیرگاه
دایی جانم باز نشسته شرکت نفت و هم اکنون راننده تاکسی هستن
خلاصه زود عزم رفتن کرد
دوباره مرا در اغوش کشید پیشانی را بوسید دقیق بالای دو پیوند ابروهایم را بوسید ان هم محکم
احساس میکنم چندتا سوزن تیز در پیشانیم فرو شد
و لبانش را برداشت بر گونه ام بوسه زد چندتا به پشتم زد این بار احساس کردم سوزن ها محکمتر وارد لپم شدن
دلم چقددددددددر برای دایی جانم تنگ شده بود
ی بااااااااغ داشت تابستون همش اونجا بودم موقع گردو جمع کردن چقد تاپ بازی کردیم
چقده اب بازی کردیم توی حوضچه پشت باغ
من و دختر دایی (ی سال بزرگتر از من بود)
انقده دنبال هم میکردیم که خدا میدونه
متاسفانه اون باغ بخاطر بدهی های پسر دایی بزرگم همشو داد و رفت خانه ای داشت مثل قصر اما الان شده ی اپارتمان دو نبش
دوتا سگ داشت که همیشه ازشون فراری بودم و جیغ میزدم
وای چقده هوس اب دوغ خیار سبزی که دایی درست میکرد کردم
و امروز با باز کردن چشمانم
دایی جانمو دیدم
چقده ذوق کردم از دیدنشون
ذوق زده ام از دیدار دایی
جندساله ندیدمشون
و اینگونه تصمیم گرفتم هر تنبیهی مجازات و هر تشویقی جایزه ای داره
بطور مثال میخوام کمتر سهل انگاری کنم
کمتر کارای بکنم که خالقمو دلگیر کنم ازخودم
بطور مثال
با هربار قضا شدن نمازم
در دفتر یادداشتی بنویسم و ی چوب خط بزنم
کلا اینطوری بگم میخوام هرچیزی رو درست بخونم
میخوام واجباتمو درست و دقیقتر انجام بدم
اول وضو گرفتن
بعد نماز خوندن
کمی دلگیر
کمی غر غرانه
کمی بچه بدی شدم
کمی لوس بازی دراوردم
کلی خوشحال شدم که شیفت ب بهترین نحو ممکن به اخر رسوندم
چاشنی امروزم شد یک لیوان چایی یک لیوان شیر
امدم خونه که خودمو کشتم از بس میوه و چایی و خرما و میکادو خوردم
نخندین خو میخوام تلافی این چند وقتی که نخوردمو بکنم
هوالمحبوب
سلام علیک
حال و احوالتون خوبه؟
در اولین پست میخوام
سال 93 رو تبریک بهتون میگم
ان شالله که فاطمه زهرا (س) دستمونو بگیره و بحق ایشون راهمون راه مهدی باشه
گرچه بنده حقیرم اما میخوام بهترین باشم
برای بهترین بودم بسم الله
امیدوارم که بتونم
ان هم در کنار مردی از جنس بلور نشکن(بلوری که دلش صاف ، شفاف و نشکن "محکم و بدون شکنندگی")
میخوام دوباره بشم همون دختر قوی قصه
همون بهاری که با کار زیاد خم به ابروش نمیاورد
همون بهاری که انقده خودشو قوی گرفته که هیچی نمیتونه خم به کمرش بیاره
بهانه این پست شد که بنویسم
یعنی صبحونه مفصل
یعنی شب رو بدون شام خوابیدن
انقده خرما خورده بودم و چایی که جا برا شام نداشتم
ی روز بارونی
قربون لطف خدا که عیدیمو پربرکت داد
عیدی ما بارونه امساله
ان شالله زندگیمون پر برکت باشه الهی امین
* درمورد پستای اقایی که نوشتن زحمت تاییدشون با خودشونه