.

.

.

اینجا ما هستیم و خدامون

-----------------------------
با قراردادن این عکس
به عنوان
عکس پروفایل وبلاگتان
به جمع ما بپیوندید
+عشق

http://nomovement.blog.ir/

۱۰۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

دنیای عروسک توی اتاق بیاری کمه

عمه که باشی

برادرزادت هربلایی سرت بیاره حرفی نمیزنی

عمه که باشی

اتاقت پر میشه از نقاشی های گاه و بیگاه

عمه که باشی 

هیچوقت اتاقت از دست دوتا وروجکها در امون نیس

عمه که باشی

اتاقت میشه پناهگاه خاله بازی بچه ها

عمه که باشی 

میشی محرم برادرزاده هات

عمه که باشی 

میشی ارایشگاه رو به افتاب 

عمه که باشی 

در عرض ی رب ی هد دخترونه میبافی برای تولدش

عمه که باشی 

دلت قنج میره برای عمه گفتناش

عمه که باشی

از راه میرسه میپره بغلت با هیکلی که نصف خودته

عمه که باشی 

باید توتو نشونش بدی ممه بهش بدی دستاشو گرفت سمتت بغلش کنی

عمه که باشی 

از خوردنی خودت میزنی و میدی بهش

عمه که باشی 

زنگ میزنه بهت میگی جان عمه

عمه که باشی

میگه عمه روسریمو مثل خودت ببند 

عمه که باشی 

میگه عمه بریم نماز جماعت نماز بخونیم

عمه که باشی 

کیفت همیشه پر از شکلات و بیسکویییت و ابیموه های که خودت نخوردی

.

.

.

عمه که باشی

 با بازیاش بچه میشی

عمه که باشی 

باهاش همبازی میشی

عمه که باشی

با صداشون عشق میریزه تو خون و رگهات

  • ادم و حوا
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ادم و حوا
خبردار شدم

وصال دوست عزیزی که 6 سال و 6 ماه انتظار کشید

جاودانه شدنت مبارک مولار

با خوندن پستت اشکایم از خوشحالی جاری شد

خیلی خیلی کنترل کردم خودمو جیغ نزنم

مولار سزارت مبارکت باشد

22 شده مال تو

عجب عددی است 22

ماندگار شدین برای هم

مولار و سزار جاودانگیتون مبارک


  • ادم و حوا

بس که حظ میبرم از دیدن تو


  • ادم و حوا

اون روز بی حوصله وعصبانی بودم

میخواستم افسار نفســَم را بدست بگیرم

در میان سایت و وبلاگ ها 

میچرخیدم و میگذشتم

وبلاگی باز شد توی ان پر از عشق بود

عکسایی داشت که جذبم کرد

بهش نظری انداختم

بلی دیگر افسار نفسم دست ان وبلاگ شد

انقدر غرق شده بودم

انقدر غرق شده بودم که خدا میداند 

سه ساعت گذشت

دیگر از اون تنهایی و کلافگی خبری نبود


  • ادم و حوا

مینویسم از چادر پوشیدنم و رفتنم به سیزده

 چادرم را حتی یک لحظه مزاحم ندیدم

حتی وقتی که میخواستم برم کوه

چادرم محکمتر گرفته بودم

حتی وقتی پایم لغزید

و گفتم لعنت خدا بر شیطان

اری کار شیطان بود لغزیدن من تا عصبانی شوم و چادرم را بگذارم

اما لعنت کردم تا کاری بکارم نداشته باشد

چقده حقیر کردن چادرم را

اما جوابی به ابلهان ندادم

بگذار خوش باشن فردایی هست

نیت من از چادرم بستن دهان ادماییست که رنگ در رنگ و لخت نمایی را کلاس میداند

  • ادم و حوا
جالبیش اینه امروز راحت شدیم از شر این دندونم

چرا ؟؟؟؟

چون روکش شد و راحت

اما درد داشت عجیب 

درد داشت و داره

  • ادم و حوا
لحظات شیرینی است شوق دیدار تو

کاش بشود این روزا بسرعت نور بگذرن 

و دیدارمون محقق شود

و همچنان منتظر تو ام 

* به امید سعادت و خوشبختی تموم جوونا 

اللهم صل الله محمد و الله محمد و عجل فرجهم

  • ادم و حوا
سلام

نبودم رفته بودم عصری جلسه قران

خلاصه هرکس ی دو ایه میخونه و قران ختم میکنن 

خلاصه منم خیلی کم نصیبم میشه که برم جلسه هاشون

امروز قرار گذاشتم کارامو بکنم و بتونم برم 

اقا رفتیم جلسه

همه خوندن جز چندنفر و من

یهو برگشتن گفتن بفرما شما بخون

گفتم حالا بزرگترا بخونن من کم تجربه اشتباه زیاد دارم

گفتن فرق نداره

چه سوره ای سوره منافقون

اول بسم الله بودم و دو ایه بیشتر نخونده بوددم دیدم گوشی زنگ میخوره

صدام حس میکردم لرزش داره ولی تا اسم عزیزمو دیدم و ردی دادم که بقیه قران بخونم

حس میکردم سبکم حس میکردم کسی نیس کنارم خودم تنهام

با تمام شجاعت برداشتم سوره رو تموم کردم یهو دیدم صلوات فرستادن برام

منم اصلا حواس ندارم چرا صلوات میفرستادن

به من بود تا اخر قران میخوندم

ولی دیدم سوره تموم شده

دیگه ی نفر دیگه شروع کرد به خوندن و تموم شد

میوه و شیرینی و چایی اوردن

مشغول شده بودم دیدم دوباره گوشی زنگ میخوره خودش بود سریسرم میذاره میگه التماس دعا حاج خانوم

خندم گرفته بود خیلی ریلکس جواب میدادم

اینم دوساعتی که نبودم


  • ادم و حوا
من امده ااااااااااااااااام

من امده ام

عشق فریادکنم



سلام سلامی به پهنای وسیع دلاتون

ما از دیروز نت خودمون قطعه

بنا بر استفاده فراوان از نت داداش گرامی نت ایشون قط شد

دیگر صبح هرکار کردیم مال خودمونو شارژ نکنیم دلمان نیامد

امدیم به سرزمین خودمون سربزنیم

سرزمین ما

بله اینجا سرزمین 

سرگوشی کلی دعوا کردیم

اخرشم نرم افزار بادصبا منو دوباره واداشت گوشی رو محکم تر بغلش کنم

هرچند مثل اول دوستش ندارم اما

اما بدجور اذان پخش شده دلمو لرزوند

البته حق میدم کمی مقصر خودمم که اخه منی که همش دندونپزشکی پلاسم چرا باید چنان گوشی دستم باشه خداو اعلم

خلاصه به دل نگرفتیم حرفای رد و بدل شده رو

و اینکه زنگ زدیم شرکت نت گفتم ی شارز موقت بزن دلمون پوسید از سرزمینم بی خبرم

الان شارژ زدن و اس امدش که شارژ شده

مثل چی ذوق کردم

و اما ادرس وبلاگ دیگمو موندم بدم بهتون یا ندم؟؟؟؟

  • ادم و حوا