*برام دعا کنین
*خداتوکلم بتوست ناامیدم نکن
*امتحان آیین نامه
شاید قسمت نبود ثبت بشه
* چرا وقتی شما میاین خونه ، صدای خنده شما هفت اسمان را بردارد و صدای ما در سکوت شب خفه شود
** اشکایم جاری شد با اهنگ وبلاگمون ملاقات با خدا
***کاش همون بهار قدیمی بود با صدای خنده ای که زمین میلرزید از شدت شوقو اشتیاقش
**** الانم خوبم فقط خنده هایم کمتر شده
**** عزیزم زنگ زد بهتر است دیگر ادامه ندم
+کامنتدونی بسته
نه برای غیبت کردن
برای مبادله افکار
اما انگار قسمت نشد
ی جمع زنونه با دوتا کوچولو
*چندروزیه فندق وعارف میان خونه و من دست بهشون نمیزنم (بدلیل حرفای داداش دومکه همش تقصیر تویه اینجوری شد بچم اونجوری شد )
* داداش اولی تصادف کرده اما دیگه ناراحت نیستم نه بخاطر حرفای که بهم میزنه و تیکه میندازه بخاطر اینکه برای خودم ارزش قائل میشم
* خدایا شکرررررت
خیالم از تو راحت بود
چون همیشه حواست با من بود
برام بارزش شدش احساست
مثل قالیچه دست بافه
تو رو برای همیشه خواستن
فقط دیدنت نبود کافی
*آهنگ وبلاگم
** فقط چند روز دیگه مونده
اما این داداش کوچیکه ی آهنگ گذاشت تابحال نشنیده بودم فک کنم جدید بودش مال گروه سون
و دونه دونه اشکای من راهی شدن
* حالم خوبه فقط دلتنگتر از قبلم
*منتظر اون بسته ای هستم که فرستادی (مخاطب خاص من ممنونم برای حضورت در زندگی باش باش که به بودنت نیاز دارم )
وقتی کنار همسفرت خدا رو حس میکنی
وقتی با همه مشکلات برمیگردی به عقب و میگی یادش بخیر
وقتی میری و از دوست و آشنا خبر میگیری و میبینی چقد زندگی خودت توی رفاه و خوشبختی کامل بودی و ناشکری میکردی
انوفته که داد بزنی خدایا شکرت که نادانی من رو نادیده میگیری و همچنان لطفت شامل حال ما میشه