مامان غذاساز
سلام
سعی میکنم خوشحال باشم
دنبال تنوعم
دنبال خوشحالی اطرافیانم
دنبال رضایت دیگرانم
کامنتهای زیادی بی جواب مونده البته خوندم فقط نتونستم جواب بدم و تایید کنم
اما امروز از صبح ی روز پر شور شروع کردم
خلاصه اینکه از صبح گاز نداشتیم و مجبور ناچار شدیم کارای بکنیم که نیازی به گاز نداشته باشیم
اما برای ناهارمون مجبور شدم زنگ بزنم اداره گاز
صدای اشنا یود اما گفتم نه اشتباه میکنم
ی ساعنی رد شد دوباره زنگ زدم گفتم فامیلشو میگم نهایت میگه من نیستم
فامیلشو گفتم برگشت گفت شمایین بهارخانمی؟
گفتم بلهه این گاز ما رو وصل نکردین خو دویاره زنگ زدم
گفتش چشم الان تماس میگیرم
خلاصه نیم ساعته امدن و گاز ما رو وصل کردن(قطع گاز کلی بودش جهت هواگیری لوله ها)
ناهار اماده کردم و خونه مرتب کردم موندش اشپزخونه
که گفتم بعد ناهار
دیگه ناهار خوردیم و ظرفا روشستم و امدم یکم استراحت کردم
بعدشم رفتم کمک مامان
خرد کردن پیاز و سرخ کردن
*پیاز ها دقیق موقع سرخ شدن ترد ترد میشن میشه زیر دندون صداشونو شنید
** مورد بعدی در خرد کردن یکدست که مامانم کارش درسته و یکدست با دست خورد میکنه بدون هیچ دستگاه و ابزار خاصی
تا رسیدیم به بحث شام که جی درست کنیم
پیراشکی پیشنهاد دادم
خمیرش از همسایمون گرفتیم (نون میپخت)موادشو هم از توی یخچال سر هم کردم و سریع و در عرض ی ساعت پیراشکی سر هم کردم شد شام ما
*ناچارم که عکسارو با اسم ثبت کنم
* خدایا شکرت
- ۹۲/۰۷/۰۲
پیراشکیتون هم خوشمل شده نوش جونتون