جمع زنونه + ...
چهارشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۲، ۰۵:۲۶ ب.ظ
دلم همیشه ی جمع زنونه میخواست
نه برای غیبت کردن
برای مبادله افکار
اما انگار قسمت نشد
ی جمع زنونه با دوتا کوچولو
*چندروزیه فندق وعارف میان خونه و من دست بهشون نمیزنم (بدلیل حرفای داداش دومکه همش تقصیر تویه اینجوری شد بچم اونجوری شد )
* داداش اولی تصادف کرده اما دیگه ناراحت نیستم نه بخاطر حرفای که بهم میزنه و تیکه میندازه بخاطر اینکه برای خودم ارزش قائل میشم
* خدایا شکرررررت
- ۹۲/۰۷/۰۳
اتفاقا منم بهت افتخار می کنم و با خودم میگم این همه انرژی را از کجا میاره و مادرت برای من یک الگوی بزرگه موفق باشی
وقتی میگم سریال یعنی اتفاقی امروز میفته و ادامه اون به فردا میفته گاهی ممکنه همین سریال ها هم تکراری از آب در بیان
حالا اخماتو وا کن
خوشحال که آهنگ وبلاگت شاد شده و بوی امید داره تا خدا رو داری که مطمئن هستم داری غمی نداری