بیا در زندگی "گم" شویم
و با ارامش...
با تعجب
به مردمانی نگاه کنیم
که مانند امواج دریا...
در ذهنشان
می اییم....میرویم
می اییم...می رویم
اما نمیدانند چه کسی را باید"پیدا" کنند...
بایگانی
- شهریور ۱۳۹۴ (۱)
- مرداد ۱۳۹۳ (۵۳)
- تیر ۱۳۹۳ (۱۱۷)
- خرداد ۱۳۹۳ (۱۳۳)
- ارديبهشت ۱۳۹۳ (۱۵۲)
- فروردين ۱۳۹۳ (۱۰۴)
- اسفند ۱۳۹۲ (۸۷)
- بهمن ۱۳۹۲ (۶۳)
- دی ۱۳۹۲ (۸۴)
- آذر ۱۳۹۲ (۹۲)
- آبان ۱۳۹۲ (۱۰۰)
- مهر ۱۳۹۲ (۱۳۰)
- شهریور ۱۳۹۲ (۱۳۸)
- مرداد ۱۳۹۲ (۱۴۸)
- تیر ۱۳۹۲ (۱۳۵)
- خرداد ۱۳۹۲ (۸۱)
- ارديبهشت ۱۳۹۲ (۹۱)
- فروردين ۱۳۹۲ (۲۸)
- اسفند ۱۳۹۱ (۸۲)
- بهمن ۱۳۹۱ (۷۸)
- دی ۱۳۹۱ (۴۲)
- آذر ۱۳۹۱ (۶۵)
- آبان ۱۳۹۱ (۱۴)
- مهر ۱۳۹۱ (۶۲)
- شهریور ۱۳۹۱ (۸۱)
- مرداد ۱۳۹۱ (۵۷)
- تیر ۱۳۹۱ (۳)
آخرین مطالب
-
۹۴/۰۶/۲۶دلم گرفته خدا
-
۹۳/۰۵/۲۲عشق مختص خداس
-
۹۳/۰۵/۱۴رد پایِ خود خدا
-
۹۳/۰۵/۱۴سکوت...
-
۹۳/۰۵/۱۴برای خوشبخت بودن باید دوید
-
۹۳/۰۵/۱۴من میخوام خوشبخت باشم....
-
۹۳/۰۵/۱۳بار الها بخاطر امروزم ممنونم
-
۹۳/۰۵/۱۳غروبِ دل انگیزم
-
۹۳/۰۵/۱۳امدم ...
-
۹۳/۰۵/۱۳صبح بخیر
پیوندهای روزانه
آن شب ، شب بیست و هفتم رجب بود . محمد غرق در اندیشه بود که ناگهان صدایی گیرا
و گرم درغار پیچید : بخوان! بخوان به نام پروردگارت که بیافرید ، آدمی را از لخته خونی
آفرید ، بخوان که پروردگار تو ارجمندترین است ، همو که با قلم آموخت ، و به آدمی آنچه را
که نمی دانست بیاموخت . . . عید مبعث مبارک باد ..
و گرم درغار پیچید : بخوان! بخوان به نام پروردگارت که بیافرید ، آدمی را از لخته خونی
آفرید ، بخوان که پروردگار تو ارجمندترین است ، همو که با قلم آموخت ، و به آدمی آنچه را
که نمی دانست بیاموخت . . . عید مبعث مبارک باد ..
عیدتوووووووووووووووووووون مبارررررررررررررررررررررک
*نیمی جان همسر شدنت مباررررررررررک انشالله خوشبخت بشی
بیای نیای فقط تووووووووو
تو
تو
فقط تو
آهای آهای
فقط تووووووووووو
+ ی آهنگ عشقولانه تقدیم به تو
