.

.

.

اینجا ما هستیم و خدامون

-----------------------------
با قراردادن این عکس
به عنوان
عکس پروفایل وبلاگتان
به جمع ما بپیوندید
+عشق

http://nomovement.blog.ir/

۱۵۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

عجیب دلم گرفت

میان حرفاش

حواسم نبود

گفت کجا دلت راضی هستی اینجا یا اونجا؟

گفتم دلم به دستات راضیه هرکجا که باشی

*امان از دل غافل منظورش مغازه بوده و من فک کردم سکونت منظورشه(وقتی دلت پر میکشه سر سفره ی عقدی که ی دختر میشه ی خانوم وقتی بغضت تبدیل به اشک های شوقی میشه که خودتو جاش میذاری همین میشه)

* برامون دعا کنین جور بشه مغازه

*خدا میشه حالمونو خوب کنی؟؟؟

* زینب جان و مریم جان واقعا از بودنتو ن ممنونم

  • ادم و حوا

ادامه 

پست پایینی

  • ادم و حوا
اللهم صل الله محمد و آل محمد و عجل فرجهم
  • ادم و حوا
سلام

فک کنم کمی این دوران بیشتر اذیتم کرد

انقده بود

که بعد از چندروز هنوز درگیرم

یهو حالم بد شد

چشام سیاهی میرفت

نفهمیدم چطوری خودمو به سماور رسوندم 

زیاد کردم و چای دم کردم 

چای ریختم

در همون حین تند تند سیب زمینی پوست کردم

و گذاشتم سرخ بشه

چای رو با قند های پی در پی میجویدم و میخوردم

هنوز سرم گیج میرفت

نمیدونم چطوری سفره انداختم

داداش دومی و خانومش دوتا ورجک امدن

ی شام خوردم

امدم تو اتاق

* کامنت دونی از این به بعد بسته میشه

  • ادم و حوا
من هستما

فقط چشام سیاهی میره

حالم خرابه

  • ادم و حوا

اینو ببینین

رحمتِ خدا



بخاطرش خیس شدما

* خوش خبری بعد این بارون دوست عزیزم مامان شدههههههههههههههههه هوراااااااااااااااااا

  • ادم و حوا

دراز کشیده بود 

درد های هرزگاهی میومدن سراغم 

هوا تاریک شد عجیب بود برام

نکنه مثل چندسال پیش قراره شب بشه و تاریکی مطلق

گفتم خدایا راضیم برضایت

تلفن زنگ میخورد سرم توی مانیتور و صفحه وبلاگ بود

نظرای اقایی یکی یکی میومدن و تایید میکردم 

برق رفت دوباره امد ی دونه نظر اخر نصفه جواب دادم

برق رفت 

صدای ویبره گوشی

برداشتن گوشی

شوخی های من وتو

خنده های ریز ریز من 

رعد و برق و از جا پریدن من

دوباره خنده های ریز ریز من

صدای مامان 

گفتم بله

گفت پاشو بیا پایین 

یکمی دیگه پشت تلفن خنده های ریز ریز کردم

ذوق کرده بودم از نظراش از تماسش از شوخی هاش

جالب بود قط کردیم قرارشد برق بیاد من برم پیشش

بارون گرفت ظرف بردم بذارم زیر بارون

بارون گرفت و گوشی به دست فیلم میگرفتم خیس شدم

بارون بود یا جَلِه

نمیدانم دو تا کلیپ کوچولو دارم

چقده ذوق کردم فیلمها را برایش فرستادم 

* خدا شکررررررررررررررررررررررت

  • ادم و حوا

این بارون نیس

این رحمت خداس

میخوام برم اب بارون جمع کنم

گفته شده از 23 فروردین یعنی تولد بنده تا سی روز این اب بارون به اب نیسان معروفه

و دعا باید خونده بشه

  • ادم و حوا

انقد خوشی های کوچیک کوچیک توی زندگی هست

که خیلی راحت میشه خوش بشی 

غم های بزرگتو فراموش کنی

رفتم پیش همسایمون که کارگاه تابلوفرش داره

تابلوفرشمو زدم زیر بغلم

عین بچه ها بغلش کردم

مامان با افتخار کنارم واستاده

خودمو اماده کرده بودم که معایب کارمو بگه

اما ی لبخندی زد و بهم نیگاه کرد

خانوم اینو برا سرگرمی بردی یا فقط پاش میشینی

ادامه داد

کارت مثل خانومایی میمونه چندساله تو این کارن

خیلی خوشگل شده

دلم گرم شد

خوشحال شدم

مامان ی خنده تحویلم داد

تموم غصه هامو فراموش کردم

* خوشم به خوشی های که هرچند کوچیکن اما دل بسته شدم

* تابلوفرش عزیزم خیلی دوستت دارم


  • ادم و حوا
خسته شدم خدا

دیگه حرف نمیتونم بزنم 

فقط اشک میریزم

*اعصابم شده اندازه ارزن


اگر میخندم بخاطر روی گل عزیزی است که عشق را هدیه کرد 


+نظرات بازن

  • ادم و حوا