وقتیـ ی کاری داری انجام میدی و هیچ چیز دم دستت نیست
ی دوست زنگ میزنه جویای احوالتِ.gif)
و تو نیستی گوشی برداری و جوابشو بدی
چهل دقیقه بعد از اتمام کارت و وضو گرفتنت گوشی برمیداری که ی زنگ بزنی و از عزیزت خبر بگیری ی میس کال میبینی از مریم
ی زنگ میزنی و صدای شاد و پر انرژی خنده رو لبت میاره
نمیدونم چرا یهو گفتم خانوم مهندس 
اونم ی ذوقی میکنه و دوباره میگم منشی خودمی
و خدافظی و تمام
* از این دوستا کم پیدا میشه خیلی خیلی کم
مهربانو ، مریم(خانوم مهندس) ،پلک شیشه ای ، نانا، فاطمه، مهدیه (خانوم معلم خونه دار) ، مریم گلی ،سمانه ،گندم، روناک، لوسی و لاوش، زهرا زندگی با طعم خوشبختی،مهسا(خانوم مهندس)،یگانه تازه عروس ، مامان گلی ، بانوی اب و اتش،زینب [مسافر کربلا]، یک زن، مینا جون که از وبلاگ پلک شیشه ای میاد و چندتا دوست دیگه که هرچی بگم ازشون کم گفتم
* اگه این پست گذاشتم میخواستم یادم بمونه دوستانی در کنارمون هستن که همیشه یادمونن و هرجور که شده از احوالت باخبر میشن
* شرمنده ی لیست دارم اسمتون هستش براتون دعا میکنم