نمیدونم چرا نمیتونم این حرفارو تموم کنم
نمیدونم چرا سر نوشتنش که میشه اشکام میره
امدیم بیرون
اسمم توی اتوبوس دومی بود نفر آخری
رفتم توی اتوبوس
اخرین صندلی خالی بود
همینکه نشستم اشکام میرفت
هنوزم باورش سخت بود که من راهی سفرت شدم
هر که گیرد آینه در پیش رو / کرده های خویش بیند مو به مو
آماده شدم پیش بسوی مسجد الهادی
نزدیک خونه عمو اینا(بابا زن داداش دومی )
هنوزم باورم نمیشه راهی سفر ضامن آهو
هووم وسایلشون اماده بود
اقای مسنی بهم گفت دخترم خوش بسعادتت بیا تو مسجد خنک تره هنوز مونده تا راه بیفتیم
من برگشتم
هنوز تتوی شک هستم یعنی من رفتم پابوسشو بررگشتم؟؟؟؟؟
من خوابم یا بیدار؟
* ممنونم خُـــــــــــداااااااااااااااااااااااا
خاموش و روشن چراغای چشمک زن هرجور که هستین خواننده هستین شنونده هتین ارکستر هستین
حلال کننین و پخ کنین منو
الیته کمی آب بر گلویمان تازگی بدین والا
دلمان هوس دیار ضامن آهو را کرده
فک میکنم این بار ضامن آهو امده و ضامن بهارخانمی قصه ما شده
هم اکنون منتظر به یاری سبزتان هستیم
*الان ی بهار دارین که روی ابرا مثل فرشته ها برای خودش پر میزنه و میچرخه
لیست اسامی کسانی که التماس دعا دارن:
تعدادتون داره میزنه به سقف وبلاگمون هاااااااااااااااا
خو التماس دعا دارین توی همین پست بنویسین
منو هم سر در گم نکنین لطفا
میخوام لیست بنویسم ببرم حرم
بجای اونای که دستشون نمیرسه و مشتاق زیارت ضامن آهو هستن دعا کنم
لطف کنین پس اینجا التماس دعا کنین تا من بتونم راحت لیست برداری کنم
تا جمعه وقت دارین
درسکوتی که دلت دست دعا باز نمو، یاد ما باش که محتاج دعائیم هنوز...
امضاء
بهار خانمی
**اضافه نوشت:(ساعت 11.17 روز جمعه) هنوزم هنگ هنگم باورم نمیشه دارم میرم زیارت