من و سفر ضامن آهو(6)
يكشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۳۶ ب.ظ
خلاصه خیلی حرفا زدم با امام رضا(ع)
خیلی چیزای نگفته بینمون رد و بدل شد
و ی چیزی رو در همون نظر اول پیشش گذاشتم و گرو گرفت
دوتا دل بود یکی دل خودمو یکی دل عزیزم که دستم امانت بود
گرو گرفتی رضا جان
میخوای ضامنمون بشی
میدونم ضامن خوبی هستی همونجور که آهو رو ضمانت کردی برای ما هم ضمانت میکنی
دلم روشنه
روشنتر از قبل
و اما نزدیک اذان شد و صدای نقاره های حرم
عیش و نوش من وتو و خدا و رضای ِ رضا
زنگ زدن من به تو
و حرف زدنمون
رو ابرا بودم تو ابرا احساس سبکی میکردم
اون دقایق با تو تقسیم کردم
توی که شادی توی صدات موج میزد
توی که شادی و ذوقت منو مست کرد
شادی تو منو عجین کرد با اون لحظه های ناب
اون قربون صدقه گفتنت ها
اون تشنگی و گرسنگی و ضعف ها
با وجود توبرام بی رنگ شده بود
......
- ۹۲/۰۵/۰۶