سلام
دیشب از همیشه زودتر رفتم توی تخت
امادیرتر خوابیدم
خیلی دلم میخواست غر غر کنم اما از غرغرهام فقط چندتا ترکش به اقایی خورد و دیگر هیچ
اونم هی اصرار اصرار چرا گریه میکنی چرا
گفتم اینو بگو تو با اس دادن از گریه من چطوری باخبر میشی
گفتش پاشو بدو صورتتو بشور بیا
خدا ممنونتم که مردی بهم دادی که قبل از مرد بودن حس مسولیت و زنانگی من را با جون دل میخرد
دیشب ناراحت بودم ناراححت و ناراحت
چشمانی پر از اشک که بخاطر ی نفر دلم شکست
میگویند اینجا مجازیس اما پشت این صفحه احساسات و مهر و محبتی است که نه من میدانم نه تو
مواظب حروف و کلمات باشید که گاهی دل میشکنن و گاهی محبت میکارن
مثل اینه شما همش توی خونت گرفتار کاروبار زندگی باشی بیان بهت بگن تو این همه وقت به عشق عزیزت داری همه چیز سروسامان میدی اما دریغ از امدنت به خونه ما
حالا منم چند تا پست گذاشتم اصلا نشده ازتون خبر بگیریم اون همه توهین سزای چهره من هست؟؟؟
کاش قبل از حرف زدن کمی خودمونو جای طرف مقابل بذاریم
اگر امدین خونمون خوش آمدی اگر نیومدی از خدا میخوام بهترین ها رو نصیبت کنه
بهار عزیزدردونه
امضاء
مواظب خوبیهاتون باشید
سال پیش مثل ابن روز قرار بود ننویسم
اقایی این پست گذاشت
آقایــــــــــــــــــــــــــــــی :
خوانندگان نترسین
خانومی بعضی وقتها قاطی میکنه گیر میده به وبلاگ.
شما جدی نگیرید
مینویسه یعنی ننویسه باز ننویسه
چی گفتم من
خلاصه ناراحت نباشین مینویسه