جمعه اول محرم

امروز عجیب جمعه ای بود

عجیب

حسین تشه لب صاحب مجلس امروز برده بود پیش خودش

ما هم دعوت خانه او

چندسالیست در جوار همسایگیمون

جمعه های محرم و صفر در خانه اش زیارت عاشورا میخواند و این خانواده کلا سید هستن هم خودشون هم عروس و هم داماد و هم دخترشان و هم پسراشون

و امروز که راهی خانه اش شدیم بی بی و آقا سید و دختر کوچکشان نبودن

دیشب زائر کربلا شدن

ی بغض موند توی گلوم 

آقا نمیطلبی نطلب فقط شفاعت ما رو بکن

بحق این روزا و علی الخصوص امروز که حضرت مهدی حاضرن در عزاداری حسین همه حاجت روا بشن

* همه رو یاد کردم 

التماس دعا

این حسین کیست که همه عالم دیوانه اوست

سیاه پوش شدیم بنام حسین

نوحه خوان حسین شدیم بنام حسین

نوحه و قالب جدید بمناسبت محرم

Unknown

دلم محرم خواست با تو

دلن هیئت خواست با تو

دلم زیارت عاشورا خواست با تو 

دلم میخواد با هم باشیم که امسالم از هم دور موندیم و دوتا دل با هم موندن 

امسالم عزادار حسین شدیم و بی تاب حسین 

آقا نمیطلبی قابل نمیدونی ی شفاعتی کن ما رو

میمیرم از صدای تو

سر میذارم به پای تو

روی خاک کربلای تو 

+ بشنوید اگر قطره اشکی رو چشماتون نم افتاد التماس دعا

Unknown

حرف برای زدن زیاده اما چی بکم از کجا بگم نمیدونم

من یکی از این وبلاگ نویسی خسته نمیشم و نشدم

از این به بعدم بیشتر میام

ولی واقعا ها وبلاگ کسی نمیرم که وبلاگمون بیان

و الان میخوام بگم

ی وبلاگای میرم که خونه خودمون میدونم و ی وبلاگای نمیرم چون واقعا دارم اذیت میشم

از خیلی ها ممنونم که امدن و خبر گرفتن و همچنین اقایی که همرو برام جواب دادن

توی این دوهفته یا بهتره بگم 15 روز ی چیزا دیدم که باید حرف بزنم دربارشون حالا خواهم نوشت انشالله

کسانی که امدین قدمتون روی چشم دعای ما  پیشوازتان و اما اگر نیومیدن دعای خیر پشت سرتون

** دلم تنگ شده بود به قدری که اشک میریختم با ی لبخند 

بالاخره برگشتم

من الان بهار با چشم گریون و لبی خندون 

امدم اول از عزیز دلم تشکر کنم که باز ما رو ذوق زده کرد

و اینک هستم 

خیلی خیلی ممنونم 

مودم دیگه مال خودمه و از خودم جداش نمیکنم

اقای

راستی بانو 

ناقلا خانوم 

برا انجیر ها که فرستادی یه دنیا مرسی الان که دارم مینویسم دارم میخورم 

اقای

خب اول سلام بعد چند تا پست خب نخندین 

ولی چرا خانومی بگی نگی کم رنگ شده تو وبلاگ 

یک این که خانومی میره سره کار بعد این که مودم خانومی نخندین ها مودمش به دست خودش شیکست 

اقای

خیلی وقته ننوشتم نوشتن از یادم رفته 

شاید نوشته هام یه جای عجیب بیاد یعنی یعنی از نظره انشاء خوب نباشه اونم 

برا اینه که تو مغازه هستم 

اقای

سلام 

محرم هست یه چیزای که از دوستم شنیدمو دیدم میخوام بهتون بگم یه دوستی داشتم 

عشق یعنی همین ...

از خواب بیدار شدم اذان میگفتن و صدای نماز جماعت میمومد*

دیروز همش میگفتم کاش زودی بریم سرخونه زندگیمون و بریم نماز جماعت

بعداز اذان ی خواب خوشگل دیدم توی خواب روزه دار بودم و مهمان سفره امام حسین(ع) و بقیش بماند چی شد 

بیدار شدم و پر شدم از ذوق و دلخوشی

دوباره خوابیدم صدای گوشی درامد

عزیز دلم بود برای نماز بیدارم کرد

عشق یعنی همین توی همه لحظات باهم باشیو اگر از هم دوری بیدار بشیمو نمازمونو بخونم

* خدا ممنونتم از این عشقی که خودت باعث شدی خودت جوانه زدن یاد دادی و خودت پرورشمون میدی و منتظر وصال هستیم

* توی خواب همه رو دعا کردم همه رو

** منتظرم که عزیزم اس بده نمازشو خونده و بگم قبول حق

*** خدا در همه حال شکرت