بدون هیچ دلیلی لبخند بزنین
حتی در اوج مشکلات بخند
سخت نیس میتونی امتحان کنی
*امروز خبر فوت زن دایی مامانمو دادن بجای ناراحتی ی لبخند زدم و فاتحه خوندم نه اینکه خوشحال بشم نه فقط اینکه مرگ تنها ی سفر کوتاه به زندگی ابدی ما ادماس
بدون هیچ دلیلی لبخند بزنین
حتی در اوج مشکلات بخند
سخت نیس میتونی امتحان کنی
*امروز خبر فوت زن دایی مامانمو دادن بجای ناراحتی ی لبخند زدم و فاتحه خوندم نه اینکه خوشحال بشم نه فقط اینکه مرگ تنها ی سفر کوتاه به زندگی ابدی ما ادماس
* قرعه کشی خونه ما بود و زیارت عاشورا خوندنش افتاد گردن من انقده استرس داشتم اما خوندم و برای همه دعا کردم
قطره های اشکم با رحمت الهی عجین میشه و کسی متوجه گونه های خیسم نمیشه
خدا بابت همه چیز شکرت
با زمین خوردن و بسم الله گفتن روی پا میمانم
* بدرقه ام کن با خوشحالی وقتی اندوگین که میشم روانم بدتر بهم میریزه
اشکام دونه دونه سر میخورن پایین
و اینک زیارتشو میخوام اونم همین اربعین
قراره بنویسم برنامه از ی هفته که کلا نبودم توی نت یا اگرم بودم میومدم مینوشتمو میرفتم
همه چشم انتظار جواب دادنت میشن
هر کس زنگ میزه و میگه بهار
من الان اینجام کلا فکر و یاد تو رو کردم
بهار من قم هستم یادت افتادم زنگ زدم
بهار امامزاده ام یادت کردم
بهار
بهار
بهار
بهار میدونی الان کجام؟؟؟
بگو چی میخوای ازش ختم صلواتیم یادت کردم چند تا تسبیح برات بردارم
بهار الان حرمم
بهار من اینجا بودم یادت کردم
بهار وهمه و همه ربط پیدا میکنن به وصال ما دو تا و خوشبختیمون
خدا یعنی اونقده ما عزیز دلت شدیم که هرکس هرجای دنیا باشه یاد ما دوتا میفته؟؟؟
آقا یا حسین روح و روانم یا حسین آرام جانم
* ممنونیم از همگی تون چه کامنت میذارین چه اس میدین چه زنگ میزنین واقعا ممنونیم که شدین همراه ما
**کامنتا جاشون امن هستش کارامو بکنم ان شالله تایید میکنم
برات فرش قرمز از قطره های خونم پهن کنم میای
با اشکای چشمم زمینو بشورم میای
با موهای لختم جارو کنم کف زمینو میای
مهدی جان چگونه حجابی دارم که تو هنوز وصل رسیدن نشدی
چگونه عفت و غیرتی میخوای که نداریم و هنوز نیومدی
مهدی جان دیشب برایت صدقه گذاشتم میگن شب عاشورا و روز عاشورا صدقه بذارین برای مهدی
کربلا غوغاست امروز
سلام صبح بخیر
امروز صبح برای نماز بیدارت میکنم میگی هنوز زوده
دیگه حواس نمونده برام که اونجا هنوز اذان نیست
میگم باشه پس باز نیم ساعت دیگه بیدارت میکنم
دیگه خوابم نمیبره
و دوباره بیدارت میکنم و میگی مرسی
باز خوابم نمیبره توی تخت فقط شونه به شونه رو عوض میکنم
قرار بود بریم روستای زن داداش اولی که صبحونه حلیم دعوت بودیم
اما من نرفتم چون حلیم بهم نمیسازه
همینطور توی شک بودم که چرا نرفتم و این حرفا
صدای گوشی بلند شد
اسم مریم روی گوشیم افتاد
تا جواب دادم صدای هیئت و صحن امام رضا پیچید توی گوشم
مریم و ایوان طلا حرم اما رضا(اولین چیزی که برات خواستم اربعین بری کربلا رو ببینی)
دیگه اشکام دووم نیوردن و شروع کردن به ریختن
الان من و ی دنیا آدم خوب و مهربون که کلی یادم کردن و میکنن
آقا لایق این همه خوبی هستیم که صبح عاشورا دعاها نصیب ما بشه
* براتون عاقبت بخیری میخوام و خوشبختی روز افزون
* ان شالله اربعین کربلایی باشین و بحق این روز عزیز برین اونجا