.

.

.

اینجا ما هستیم و خدامون

-----------------------------
با قراردادن این عکس
به عنوان
عکس پروفایل وبلاگتان
به جمع ما بپیوندید
+عشق

http://nomovement.blog.ir/

۶۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

ی وقتی میشه انقده داغونی که مثل بچه ها میزنی زیر گریه


* جلوی دخترداداشم زدم زیرگریه  اونم یکسره مثل بچه های تخس و لجباز 

  • ادم و حوا
خیلی وقته بیدارم

حوصله نداشتم شب خوب نخوابیدم

کمی ناراحتم 

کمی دلخورم

صبح شده و چشم نمیدیدم پاشم

روی تخت این شونه و اون شونه میکردم

تلفن زنگ خورد  شماره غریبه بود کمی با تاخیر گوشی برداشتم

بله بفرمایید

خانوم ببخشین مزاحم شدم شما مرغهای منجمد توی فریزر نگه میدارید؟

گفتم بله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

طرف پشت گوشی

من 

و شماها

** واقعاها سر صبحی زنگج میزنن ملت چی چیزا میگن

  • ادم و حوا
امروز بشدت چشمام خسته شد

چون رج یکی دیگه رو کامل نکردم

نامرد نصف رج بافته نصفه نیمه یکی رو گره زده یکی رو نزده بود

و امروز ی طرح انتخاب کردم که برام سفارش بدن

اولین طرحمو و ان یکاد انتخاب کردم که کلیدش محکمتر برام بخوره

شاید عکسشو (طرح)بذارم همین ادامه مطلب همین پست

راستی فردا شب تولد میخوان بگیرن برا فندوق ها و زن داداش حالا من چی بپوشم؟[نیشخند] شوخی کردما

*دیشب جاتون خالی توی پذیرایی خوابیدیم بخاطر پس لرزه ها منمزهی خیال باطل هرچی اس میدادیم به اقایی دیدیم جواب نمیده یهو یادم امده نصف شبی شارژ ندارم 

  • ادم و حوا
چندساعتیه از زلزله گذشته ی لیوان چایی به لیمو دم کردم شاید سردردمو کم کنه  عجب شوکی شد این زلزله وسط نامه نوشتنم ضدحال خوردم اساسی الان پشت بخاری طبقه پایین دراز کشیدم شاید شایدم خوابم ببره
  • ادم و حوا
ی ساعت پیش زلزله امد هنوز توی شوکم
  • ادم و حوا
از کلاس برگشتم 

بعد از گذاشتن پست قبلی برای مامان یکم مجله رنگی رنگی خوندم

احساس کردم از داشتن اینترنت داشتن من دیگه ناراحت نیس

بهش اطمینان و اعتماد میدم که استفاده من کاملا درسته و هزینه اضافی محسوب نمیشه

از کلاسم راضیم امروز زودتر تونستم رجمو تموم کنم 

از خودم راضی تراز دیروزم 

فقط مشکلم اینه نخمو بلند میگیرم پس هنوزم باید برسم به اون چیزی که میخوام

  • ادم و حوا
سلام  صبح رنگی بخیر

منم شدم ی دختر رنگی رنگی

زود از خواب بیدار میشم و ی دوش میتونه شادیمو دو برابر کنه

الان بدنم سبک شده کلی لباس شستم

این یعنی هم به بدنم احترام گذاشتم همه به لباس پوشیدنم

از این به بعد غصه تعطیل

* دیشب با دخترداداشم کلی زمین و هوا پریدم من مشغول ظرف شستن بودم و اونم در حال قر دادنم منم وسط ظرف شستن شروع کردم به بیشگن زدن که صدای ی کوچولو دیگه امدش دیدم فندق امده دستاشو تکون میده و میپره بچم تازه قردادن یاد گرفته

  • ادم و حوا
  • ادم و حوا
صبح از خواب پریدم

بیشتر کابوس بود چنان لرزی به تنم افتاده بود که خدامیدونه

در همین حین ی پیام برام امدش که کلی انرژی گرفتم 

اما اون لرز به تن داشتم هنوز باورم نبود که کابوس بوده و تموم شده

حتی دلم نیومد بلند شم ی دوش بگیرم

مستقیم رفتم اشپزخونه کارای خونه رو کردم و اماده شدم برم اموزش

ساعتای 9.5 بود 

برای آموزش تابلو فرش علاقه زیادی داشتم ی حامی میخواستم ی پشتیبان

که خدا روشکر مثل همیشه داشتم

حتی وقتی اولین گره زدم دلم روشنی میداد که میتونم ی استاد کار باشم 

به امید اون روز ان شالله

تونستم و دستم راه افتاد ی رج کامل بافتم 

کمی سختم بود که دست چپ و راستمو عوض کنم 

اما شد

من میتونم تا ساعتای 12 ی اس امد 

جواب دادم دوباره چند دقیقه بعد ی پیام دوباره

خیلی محکم تر گره میزدم 

تا رجم تموم شد و پاشدم و خدافظی امدم خونه

  • ادم و حوا
تولدت مبارک عارفِ من


6 سال پیش منتظر همین عمه شدن بودم 
ساعت 11.5 شب به جمع ما پیوستی

  • ادم و حوا