صبح بخیر
نمیدونم فقط امروز مهمان خدایم یا فردا هست
الان نمیدونم غصه بخورم که تموم شده یا خوشحال باشم که مهمانشم
الحمدالله ماه خوب و پر برکتی بود که تونستم روزه هامو بگیرم
خیلی چیزا رو یاد گرفتم
درسته خواب و خوراکم کمتر شده اما راضیم که وصله دلم محکم باشه مشهد رفتن مثل ی رویا گذشت
یکمی سخت بود با شلوغیش استرساش
اما ی نصف روز خوشگل توی زندگی رقم خورد
امدم از مهمون حرف بزنم
که اگر هر لحظه مهمان
بر خانه ات قدم گذاشت
با صبوری و لب خندان
مدیرایش باش چرا که
او به امیدی در خانه ات را زده است
حالا ما هم به امیدی در خونه خدا رو زدیم
و روزای اخر ماه رمضانه چ اسون چ سخت داره
تموم میشه
قربون مصلحتش برم هرروز ی جوری دلامونو صفا داد
حالا از هرچی بگذریم از هرچی حرف بزنیم مهم نیس
اینگونه دعایت کردم خدایا این سفره مهمانیت را اخرین مهمانیم قرار مده الی آمین
للهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
میگذره سال پیش 18 رمضان در حرم بودم
امسال ان شالله 27 رمضان در حرم هستم
قند تو دلم الان داره اب میشه
کمتر از 6 ساعت دیگه شال و کلاه اماده جلوی اتوبوسم
و کمتر از 9 ساعت مسافرم
و کمتر از 5 ساعت در حرم پیش اقام
ی مسافرت کوچولو و کاروانی
که قد دنیا برام ارزش داره
احساسم میگه شب که صدایش میزدی
الهی به علی بن موسی الرضا
اجابت کردی مرا
* آقا جان هنوز باورم نمیشه امروز در قسمت و تقدیر من مشهد نوشته شده خوشحالم که امروز طلبیده شدم
هرچی دو نفره بود
غُصــــم نشد
چون دلم روشنِ
چندوقت دیگه من و تو
دست تو دست هم میشیم
الهی آمین
همه ی نفره های این روز دونفره فردان
و میفهمی وام امروز به مامان افتاده
ذوووووووووووق میکنم اساسی
* ممنونم خدا خیلی ممنونم ازت
چرا توی مجازی منو مورد قضاوت میدن که وقتی من روحمم خبر نداره؟
چرا؟؟؟
چرا باید اینجوری باهام برخورد کنن؟
من مگه چقد توی نت هستم که بخوام همش سربسر این و اون بذارم؟
خیلی ناراحت شدم
خیلی
چقد بده اش نخورده و دهن سوخته
