
که دوتا دندون با هم نرید درست کنید
بجون خودم راس میگم از غذا و میوه و نوشینیدنی و هرچیز دیگه میفتین
تازه فلج میشه فکتون
امشب دیگه نزدیک بود بزنم هرچی جلو دستمه داغون کنم که از دکتر ترسیدم چون بشدت عصبی بود و هیچی نمیتوسنتم بکنم
خلاصه اینکه گفتم زنگ میزنم مطب و که امشب ی کاری برام بکنه اما امان از دل غافل همین امشبو دکتر چایی دعوته نمیتونه مطب بمونه و با خود دکتر کلی حرف زدم پانسمان داره دندونم و بدون عصب کشی من اب نمیتونم بخورم اینجوری تلف میشما
خلاصه با کلی اینور اونور گفت فردا اول وقت بیا گفتم چشم
خلاصه هیچی همینجور نشسته بودیم که منشی دکتر متخصص جراح لثه به دیدارمون امد و حالمو دید گفت امدم بهت بگم شنیه بیای که اول وقت کارتو راه بندازیم
کم مونده بود از خوشحالی گریه کنم گفتم خدا خیرت بده میدونی چقده درد دارم دکتر بهم گفته بدون جراحی دندونتو پر و روکش نمیکنم
فعلا که سی خوشحالمو امیدوار جون شنبه لحظه به لحظه نزدیکتره از دوشنیه
ی بهار سیاه پوش
سر اندر پا سیاه سیاه
بعد از ی هفته
فردا هفتم مادربزرگمه
خیلی گرفتم خیلی خیلی اما بروز نمیدم دلم بدجور گرفته هنوز سه ماه نشده که ی عزیز از دست داده بودیم و این شد قوز بالا قوز
دوباره سیاه پوش شدیم
سیاه پوش مادربزرگی که هروقت یادش کردیم خنده روی لبمون امد
توی این هفت روز که گذشت حتی توی گریه ها هم خندیدیم
توی مطب که میرم نه حس و حال کار دارم نه حس بگو بخند اما ناچارم برای بقیه که شده ی لبخند روی لبام باشه
میخندم نه برای دل خوشم نه برای اینکه دیگران نفهمن چه غصه های توی دلمه
دیشب بقدری درد دندونم اذیتم کرد که تب کردم و ساعتای 2 شب دیگه خواب به چشمم نیومد و این بالشتای روی تختم از بس انداختم رو سرم که ی طرف صورتم کلا دردش بیشتر شد
صبح اذان دادن و من شونه رو عوض کردم همه بیدار شده بودن برن سرکار
هرکار کردم که ی دوش بگیرم نشد که نشد یعنی از روز فوت مادربزرگم چنان بی رمقم که همش حس میکنم صدای عمه کوچیکه و دستاش توی دستامه و فشار میده
خلاصه خودمو جمع و جور کردم و دوتا قرص خوردم وباز رفتم دوش بگیرم
فکم از کار افتاده به طور کامل
دیشب تا رسیدم خونه مامان برام ی لیوان برنج و سیب زمینی و رب گذاشت تا بپژه مثل برنج برای بچه شش ماهه ای که نیاز به جویدن نداشته باشه
وقتی میرم خونشون خبر بگیرم حس میکنم مادربزرگم خونه اس تا میخوام صداش کنم میبینم عکس روی اتاق که ی روبان مشکی روش کشیده شده ی بغض توی گلوم میترکه و نمیدونم کجا راهیش کنم
عمه ها رو میبوسم و میشینم کیفمو باز میکنم بوی عطر گلاب از کیفم خونه رو پر میکنه احساس میکنم تموم سرها برمیگرده به سمتم
صدای عمه میاد چقد گلاب زدی
میگم اینا از شیشه گلابی است که بردیم سرخاک بخاطر ازر حال رفتن شما میپاشیدم روتون اما یادم رفته سر شیشه سوراخ داره و همش توی کیفم خالی شده
قرانم خیس شده بود از گلاب مهر و تسبیح داخل کیفم پر شده از گلاب
ی حس عجیبی به اون کیف کهنه ای که هنوز بعد از 10 سال نگهش داشتم دارم خیلی برام عزیزه
درشو میبندم و باز مشغول حرف زدن میشیم
خیلی وقته دندونم درد میکرد گاه و بیگاه و تحملش میکردم
گفتم بذار عکس میگیریم و میرم نوبت میگیرم
تحمل دردم خیلی زیاده تا زمانی که منو به کشتن نندازه مسکن نمیخورم
عکس گرفتم و مشخص شد دندونم بدلیل شکستگی ناچارا عصب کشی باید بشه چون احتمال درد بعد از پر کردن هست
ما هم رفتیم کار خوب کنیم و یکمی پس انداز کنیم چون قیمتا عجیب زیاد بودن
خلاصه دیدیم درمانگاه کمتر عصب کشی میکنه و رفتیم اونجا نوبت معاینه گرفتیم
از شب قبل توی یکی از مطبای دکتر با کلی اشنایی و این حرفا بنده خدا قبول کرد که بدون نوبت دنددونمو درست کنه ولی قیمتش بازم برام زیاد بود و ناچارا قبول کردم
خلاصه اول صبحی رفتم درمانگاه یکی از مریضا نیومده بود و بجای اون شروع کردن به خالی کردن دندونم
اما امان از دل غافل وسط ترمیم دندون من مریض پیداش میشه و دکتر مجبور میشه بدون عصب کشی دندونمو پانسمان کنه و فک نیمه فلجمو ول کنه به امون خدا و گفتش برو نوبت بگیر وقتی نوبت گرفتم دیدم میگه سه ماه بعد از عید من نزدیک بود همون جا از حال برم احه چطوری سه ماه اینو نگهش دارم
خلاصه گفتیم خو پس مطب بریم این دندون دیگه اون طرف فکمو درستش کنم که دکتر گفت بی حسی میزنم هروقت بی حس شد بیا درستش کنم
خدا خیرش بده حین عصب کشی چندتا عکس گرفت و عکسارو نشونم داد گفت ببین کاملا عصب کشی کردما گفتم ممنون اززشما
دکتر گفت فقط ی جراحی لثه داری که ادرس دکتر مینویسم برو اونجا جراحی بکن بیا برات پر کنم و روکش بکشم
اقا ما امدیم رفتیم مطب دکتر جراح لثه تعطیل بودش
طفلی مامان دنبال ما راه افتاده بود گفتم بیا با تاکسی بریم ناهار دیر میشه
رسیدیم خونه که درد گرفتنای دندون اولی شروع شد اون دندون عصب کشی درد میکرد اما اندازه کم بود
هیچی دیگه دو طرف لپمو گرفتمو ای دنبال تلفن که زنگ بزنم دکتر خودمون توی مطب بگم چی بخورم دردش ساکت بشه
اونم دوتا قرص گفت منم رفتم خوردم خلاصه توی خونه رو راه میرفتم یکمی پای سیستم نشستم دیدم دردش امونمو بریده
هیچی دیگه بعدشم پاشدم پیاده رفتم مطب
انقده درد داشتم که خدا میدونه
توی مطب شانس من انقده شلوغ بودش فقط تونستم نوبت بگیرم برای جراح لثه که با بدبختی و اشناییت برای دوشنبه صبح زنگ میزنم بهت و خودتو برسون
منم گفتم چشم
هیچی الانم اون دندون بدون عصب کشی و پانسمان شده زده دردش به گوشمو زیر گلوم
روی تخت ولو شده
فقط دارو دکترا دعا میکنم برای کارش
یکی رو بخاطر کم زدن بی حسی که حیفش امدش بی حسی بزنه
یکی رو بخاطر اروم بودن و تمام کمال مراعات کردن مریض
خدای موندم چرا پول میگرین حیفشو میاد بی حسی بزنن
اول نوبت رفتم درمانگاه شانس من یکی نیومده بود و بعنوان سمت منشی دکتر خودمون رفتم جلو و به دکتره گفتم اینجوری عصب کشی میخوادش دندونم
خلاصه گفت بشین اگر این بنده خدا نیومد شما بیا و گرنه من بین نوبت نمیبینم
ما رفتیم و عصب کشی که نکرد دندونمو خالی کرد و بدون عصب کشی پانسمان کرد و فرستادمون بیرون
هزینه رو حساب کردیم و رفتیم سر نوبت خودم مطب دکتر
اونجا چند دقیقه دیر رسیده بودم اما دکتره کارمو انجام داد و عصب کشی کرد و گفت برو پیش دکتر جراح لثه تا جراحی بکنه و بیا برات دندون پر کتم و روکش کنم
خدا پدرشو بیامرزه اصلا نفهمیدم کی دندونمو عصب کشی کرد هزینه این مطب دکتر با درمانگاه تفاوت چندانی نکرده بود اندازه ی ویزیت بود
تصمیم گرفتم برم دندونمو پیش همین دکتره توی مطب درست کنم
*الان از شدت دندون درد امدم توی نت
بهترم از دیشب
دیشب خیلی دل تنگ بودم خیلی بهم ریخته بودم اما هرجوری بود اون موج منفی رو توی خودم سرکوب کردم و نذاشتم بیشتر از اون عذابم بده
دیشب زود رفتم توی رختخواب خیلی زود
اما خواب به چشمم نیومد که نیومد
ی میس کال داشتم وقتی نیگاه کردم دیدم بله یکی رو نگران کردم چون چندتا اس امده بود و بی جواب مونده بود چشامو باز کردم دیدم همه چراغای خونه خاموشه خاموشه چقد برام سخت بود
ی اس بعدش امد جوابشو دادم خوبم خوابم برده بود
امروز صبح قراره برم دندونپزشکی بالاخره ولی چی فایده هنوز قیمت کذایی که بهم دادن توی ذهنمه چندماه کار کنم تا بتونم دوتا دندون فکستنی رو درست کنم
یعنی الان تاریخو دیدم هنگ کردم
6 اسفند 92؟
چقد زود روزا امدن و رفتن
من به کسی این پستو نداشتم همش سر همین قضیه دندون درد و دندونپزشکی هستش
الان که خوندم خودم مونده بودم چی نوشتم پس بذارینش پای فکر پریشونم
از همه چیز شاید بشه و بتونم کمی راحتتر کنار بیام
اگر نوشته هام باعث اذیت و ازار میشه میتونی نخونده بذاری بری
چون نمیخوام باعث ناراحتی بشم
اگر بعضی وقتها پررنگ میشم دلیلش میتونی خیلی چیزا باشه یا شادم یا ناراحتم
اگر نبودم و نیستم یا چیزی برای نوشتن ندارم یا کلا مشکلی پیش امده که نیستم
نمیدونم چه نوع نظارتیه که هرجا میرسم قیمت ها اونفده فررررررررق داره اخه من هرچی ساده باشم شما باید بیشتر بگیری؟
اولا که من ساده نیستم چون خیلی خیلی برام مهمه که چی رو کجا خرج کنم
دوما چرا وقت دادن اونقده عقب میندازی که کلا طرف پشت سرشو نیگاه نمیکنه
سوما امروز میخوام چندجا دیگه تماس بگیرم برای دندونم والا خسته شدم از بس امروز و فردا کردن برای عصب کشی مخصوصا این چندروز مراسم بی بی که کلا دندونم رو اعصابم بود
چهارما اینو فهمیدم اگر بخوای کلاه سر کسی بذاری چنان کلاهی سرت میره که نمیتونی درش بیاری
پنجما خیلی ادم ساده و دل صافی هستم سعی میکنم تعارف نکنم و حرفمو رک و پوست کنده بزنم چون فشار خیلی چیزا رو نمیتونم تحمل کنم
ششما انقده این اقای دکتر (مطبی که کار میکنم) رو اعصابمه که گاهی فک میکنم ی بلایی سرش خواهم اورد و قرار کردم کمی ازارش بدم بدلیل ندونم کاری که میکنه و مطمئنم چوب خدا صدا نداره و وقتی بخوره دوا نداره
هفتما امدم ی رج درست و حسابی بر تابلو فرش بزنم دلم به کار نرفت وامدم پست بذارم
این پست نوشتم که کلا مخم تخلیه کنم
* برای مخاطب خاص و تک خواننده وبلاگ میدونم هستی کاملا این حس رو دارم وقتی میخونی و میفهمم گرچه رد پایی ازت ندیدم و نمیبینم