بدلیل تغییر استیشن باعث تضاد موقعیت شدم
چندهفته قبل مطلع شدیم بعد از چندسال کار در محیط بیمارستان بالاخره تونستیم ی تکونی به درمانگاهمون بدیم و امروز با ی استیشن جدید مواجه شدیم
بدلیل تغییر استیشن باعث تضاد موقعیت شدم
چندهفته قبل مطلع شدیم بعد از چندسال کار در محیط بیمارستان بالاخره تونستیم ی تکونی به درمانگاهمون بدیم و امروز با ی استیشن جدید مواجه شدیم
باز همان دختری هستم که روز و شب داشتنش برایت رویا شده بود
همان دختر هستم که چشمان بدون هیچ ارایشی براقی خودشو داشت
همان دختری هستم که لبام بدون هیچ برق لبی درخشش حرفایی داشت که بسویم امدی
و من همان دختری هستم که حوا شدن با تو را پذیرفتم
و تو همان مردی هستی که در خواب و رویا هم تصورش نکرده بود
همان مردی هستی که حتی حرفهایت بزرگتر از سنت برایم رقم خورده بود
همان مردی هستی که مردونگی در دلت یافتم
و همان مردی هستی که ادم بودن را با حوایت پذیرفتی
* آدم و حوای هم شدیم
انگار ی چیزی منو داره میکشه
امروز قرانمو از مطب با خودم اوردم خونه تا بتونم با همون کتاب ادامه ختم بخونم
* فقط 11 جزء دیگه مونده تا ی ختم دیگه تموم بشه
** التماس دعا
و اینک چهل شبانه روز است که در خانه نیستی
پدرم گرچه در پیشمان نیستی
اما یادت هرلحظه و هردم با ماست
پدرم گرچه تقدیرمان اینگونه بود به این زودی پر زنی و به آسمان بروی
اما یادت در دل ها خواهد ماند
چنان اتفاقی برایم افتاده که حتی اگر روزی شود آیه ای بر روح و روانت هدیه خواهم کرد
تا زمانی که نفس دارم و زنده هستم
و امروز برایت مراسم گرفتن و در خانه همه هستن
جز من و تو
اینک من نیستم اما دلم انجاس
هنوزم باورش سخت است که نیستی باورش سخت است
برای شادی روح امواتمون علی الخصوص شادی روح پدر عزیزمون ی فاتحه صلوات مهمان کن و محفل چهلم ما را منور کن
دستام بشدت شروع میکنن به لرزیدن
دستم خودم نیس
ی مدتیه اینجوریم دست خودم اصلا نیس کلا سکوت میکنم حتی نمیدونم چی باید بگم
* پینه های دستم بهتر شده و تقریبا زخم ها خوب شدن اثری ازشون نیس
اگر مشکل فقط منم
نمینویسم حرف نمیزنم
همون کاری که توی این مدت کردم و میکنم
هر چی دلت میخواد بگو
من خیلی صبورتر از این جرفام نه حس انتقام دارم نه تلافی
در برابر همه سکوت میکنم چون همیشه سکوت علامت رضایت نیس
فقط اینو خوب میدونم که خدا همیشه با منه
همانطور که این یک ماه گذشت
یک ماه از آسمانی شدن گذشت
سخت بود سخت تر از چیزی که حتی فکرش را کردم
هنوزم میتوانم
میدانم خدا قدرت تحملشو بهم داده
* خدایا شکرت
ظهر نوشت : ی جورایی هنوزم تو شوکم که چی دیدم که اینجوری بهم ریختم حتی الان که عصر شده ترس از این دارم چشامو رو هم بذارم و باز خواب اشفته ببینم