..... نامه
شدم خانوم خونه
از صبح تا شب بریز و بپاش جمع میکنم
اشپزی میکنم
اما
صبح که پامیشم نه کسی انرژی بهم میده
نه دلی دارم انرژی داره
موهامو شونه میکنم و مرتب و شیک
دلمو صابون میزنم برای ی روز فوق العاده رویایی
توی خیالم زندگی میکنم
اینترنت شده ملاک اخرم
چون نت نداشتم کم امدم قضاوت شدم ناراحت شدم خوشحال شدم
خیلی اتفاقای دیگه
پوست دستام باز حساس شدن به همه چیز
تابلوفرشم خوب پیش نمیره
تنبلی نمیکنم چش ندارم ببینم
دست ندارم قلاب و نخ بگیرم
و اینکه میگذره و میگذره و میگذره
ناهار درست میکنم شام درست میکنم
خودمو دل داری میدم و خودمو
شبا لالای میخونم برا خودم
تا صبح بیدارم ی دوساعتی میخوابم و باز پامیشم
چای دم میکنم میریزم میخندم
روزگار میگذرونم
سخت اسون
پیامی میرسه خوشحال میشم نمیرسه ناراحت نمیشم
ی وقتها فک میکنم اگر این شیشه ای از جلوم برداشته بشه چند نفر باهام میمونن چندنفر میرن
چند نفر با دیدنم ذوق میکنم و چند نفر ناراحت میشن
نمیدونم
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مَحَمَّدٍ و َعَجِّل فَرَجَهُم
*به امید اون روز رویای من به واقعیت بپونده و از خوشبختیم لذت ببرم
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مَحَمَّدٍ و َعَجِّل فَرَجَهُم
- ۹۳/۰۵/۰۹