Unknown
سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۳۱ ق.ظ
ر مثل روزه
یادش بخیر
از صبح پای تابلوفرشم و هی این روزه گرفتن توی ذهنم میومدش اونم توی بچگی
اولین سالی که روزه بهم واجب شده بود
زمستون بود
فصل پرتغال و نارنگی و لیمو شیرین
انقده خوب بود
سحری همش بوی نارنگی میداد
شب که میخوابیدم میومدم پشت بخاری میخوابیدم
که مامانم گولم نزنه و بیدارم نکنه و تا صدای بشقاب میومد بدو پامیشدم
ی بار مامانم بیدارم نکرده بود
پاشدم دیدم ی هیچی نیس
هیچی دیگه ماامانم از نماز امدش
گفتم چرا بیدارم نکردی
حالا منم روزه میگیرم بدون سحری
چقده ذوق داشتم اون روزا
الانم مثل همون روزا شدم
- ۹۳/۰۴/۱۰
وای نارنگی