خدایا شکرت
سه شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۰۵ ب.ظ
ناهار خیلی خوب بود
بعد ناهار مهمونامون رفتن
یعنی عروس و دوماد چند شب دیگه وخانواده هاشون
اره دیگه عروس نیمه شعبان
باز نیمه شعبان شد و خبری نشد
چند نیمه شعبان چشم انتظارم خدا داند
بعدم رفتیم سرخاک
کلی دعا خوندم و صلوات فرستادم
خلاصه بعد که ی طوفانی شد که اون سرش ناپیدا
انتن گوشی کلا پرید
اصلا هرچی ماشین و ادم بود توی ترافیک خیابون
موتورها و دوچرخه ها که برای خودشون اینطرف و اونطرف میرفتن
خیلی دیر رسیدیم خونه
رفتم ی دوش گرفتم و الان اینجام
* کلی نظر تایید نشده این پشت مونده
- ۹۳/۰۳/۲۰