دقیقه ای مهمان ضامن اهو شدم
منی که منتظر همین لحظه بودم که تماس بگیره
با آقامون ضامن اهو حرف بزنم
پیام رسید که حرف نمیزنم سلام بده روبروی حرمم
تماس دوباره
تا وصل شدن دیگه اشکام امونم نداد
ی هق هق و اشکای روان من
درد های قلبم که به دستم زده بود
نزدیک 2 دقیقه و 42 ثانیه
فقط هق هق پشت تلفنم و با گریه خواستنم
با سلام دادنم
و گریه های که خدا میدونست دلم از کجا پر شده بود
از حرفای که موندم چرا پشت تلفن در سکوتم میون اشکام از خدا بواسطه امام رضا خواستم
حتی نا نداشتم بیام اینجا نظرات ببندم حتی نشد این پست بنویسم
مریم ممنونم ازت که مجبورم کردی جواب بدم ولی تا خود صبح گریه کردم
*******************************************************
این ی طرف قضیه و طرف دیگه
نگران شدن اقایی از درد من
از حرفای که اون همه زدم تا اروم بشه حداقل خدا نکرده نفرین نکنه
اما خودم حالم خراب شد و خواستم ارامش بهش برگردونم
دردی که تحملش برام سخت شده بود دلم میخواست هرجور شده ساکتش کنم
تا ساعت دو پچ پچ های که نمیتونستم حرف بزنم و نگران باشم نکنه عصبی بشه
و بالاخره صبحی که اول صبح میاد مغازه منو از خواب بیدار میکنه
کلی حرف میزنه که از خوابالویی دربیام دیشب خوابیدم اما چطوری نمیدونم
*حالم خوب هست اما سعی میکنم خوبتر باشم
* شرمنده نگاه قشنگتون علی الخصوص اقایی عزیزم که خسته شدین سر این پستم
* امدم کامنتارو تایید کنم میبینم تاییدی در کار نبوده به ی کامنت میرسم که خودتون ببینید
جمعه 2 خرداد1393 ساعت: 4:58 | توسط:زهرا | ||||
سلام خانومی! خوبی؟صبحت بخیر قبلا بهت قول داده بودم برم حرم دعات کنم گفتم بیام بهت بگم سلامتو به اقا رسوندم انشالا بزودی قسمتت بشه عزیزم روز خوبی داشته باشی یاعلی ![]() |
|||||
وب سایت ایمیل | |||||
بهارخانومی انقده فعال دیده بودین |
- ۹۳/۰۳/۰۲
دله منم امشب تنگه...خیلی...
پاک نکردم فقط ثبت موقتش کردم...