ی لیلی گرفتار
غریبگی میکنم
غریبه وار زندگی میکنم
با اشکهایم لبخندی از لحظه دیدار تو میسازم
به امید ان روز که تو باشی
چقد غم گرفت دلم را
میرم شاید کمی دلم باز شود
وقتی دیدارت حضورت از آن من نیس
چ کنم جز صبر
خدایا به این معجزه احتیاج دارم
گرفتارم شدید
اگر تمام دنیا رو بهم بدن لحظه ای حتی ثانیه ای با تو عوض نمیکنم
هرچند بگم بخندم
اما نمیتونم نقاب خوشبختی رو به صورت داشته باشم
وقتی تو نیستی
نمیتونم اشکهایم رو پنهان کنم
خدایا میدانی به بودنت احتیاج دارم
پس معجزه کن
معجزه
من اندکی معجزه میخوام
به حق این اشکا قسمت میدم
قدری فقط قدری معجزه نصیبمون کن
پیمانه صبر را بیشتر کن
تا بنوشم قدری
شکوه و گلایه نخواهم کرد
چون کار من نیس و نخواهد بود
قدری از عشقت بوسه های شیرینت از مهرت بر سرم بریز
من دختری صبوری بودم
چرا الان اشک میریزم
* بغضای من (برم صورتمو بشورم نمیخوام گریه های منو هیج کس ببینه جز خدامون)
- ۹۳/۰۲/۲۷