اذان صبح اول ماه رجب
و ناراحتی من بدلیل اینکه خانواده گرامی من با روزه گرفتن من در اول ماه مبارک رجب مخالف بودن
منو ازرده تر از بعداظهر کرد
خلاصه اینکه اقایی رو در جریان گذاشتم و تا حوالی 1.30 شب اقایی فکراشو کرده بود انقده منو اروم کرد که گفتم میشه
این دوساعت تا اذان اگر بگم در بهشت بودم باور نمیکنین
اما بهشتی برایم این دوساعت طول کشید
که الان بدلیل کم خوابی هیچ غر نمیزنم
ساعت 3.45 همین اقایی بنده که همیشه دیر بیدار میشیم دوتایی
دیدم دارم با بنده تماس میگیرن که بیدارم کنن
اس دادم بیدارم ........ و الی اخر
خدایا ممنونم بخاطر وجود این فرشته نازنینت روی زمین
لحظه ای اشک در چشمانم جمع شد
آخر من چه میخوام از زندگی جز از این موارد
هیچ دیگر عازم اشپزخونه شدم چون شب مهمون داشتییم ساعت دوازده چایی تقریبا نیمه گرم بود
ی نون پنیر زدم بر بدن و چایی شیرین
ان شالله روزه بگیرم البته اگر خدایِ خدامون قبول کنه
و وضو گرفتیم و ی اس دادیم به اقایی
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم خدایا به امید خودت
خلاصه اینکه ما عزم اذان جانمان را به سجاده عشقم رساند
دو رکعت نماز عاشقی با خدا و دیگر هیچ
الان قطره های اشک شوق بر صورتم جاریست
برای تک تک شماها ارزوی خوشبختی میکنم و عاقبت بخیری بحق این شب عزیز
و اینکه تا دو ساعت دیگه من مشرف میشم به سرکار
روز خوبی رو براتون آرزو میکنم
* و در آخر میخوام بگم خدایا مارا ثانیه ای از خود دور مکن ما غریبتر از اونی هستیم که بخوایم فکرشو بکنیم
* اگر جایی دعایی نمازی دلی شکست ما رو هم بیاد بیارین ممنونتون میشم
- ۹۳/۰۲/۱۰