.

.

.

اینجا ما هستیم و خدامون

-----------------------------
با قراردادن این عکس
به عنوان
عکس پروفایل وبلاگتان
به جمع ما بپیوندید
+عشق

http://nomovement.blog.ir/

شب طوفانی

سه شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۳، ۰۶:۵۴ ق.ظ
دیشب بعد از پست گذاشتن

رفتم به خوابم

طبق شبا

اس و حرف های اخرشب میزنیم و اخرش لالا

هیچی خلاصه رعد وبرق و طوفان بود

از ساعتای 9 شب

که نتونستم اژانس بگیرم خونه و شام بخورم 

بنابراین توی بیمارستان موندم و تا با سرویس ساعت 11.5 برگردم خونه

خلاصه ساعت 11.5 بود امدیم محوطه بیمارستان

اونقده شُمال سرد میزد و صورتتو بوسه میزد (چقده عاطفی حرف زدم اینجاشو)

هیچی دیگه رفتیم بپورسیم این فوریت کجاس که گفتن الان امار بگیرن برمیگردن

خلاصه گفتن اماده رفتن بشیم و امدیم بیرون تا پارکینگ بریم و سوار ماشین بشیم 

چنان جله ای شد(جله = بارون شدید) که تا پارکینگ دویدم خیس خیس شدیم

تا خونه چندتا همکارا رسیدیم و پیاده شدن و من نفر  یکی مونده به اخر بودم

خلاصه اینکه پیاده شدم در حیاط باز کردم و رفتم تو خونه 

دیدم طنز گذاشتن و خنده بازاری راه افتاده و که خدا میدونه

رفتم لباسمو عوض کردم و امدم اشپزخونه میوه شستم و اوردم  

کمی خندیدم پای طنزی که داداش اولی اورده بود اما همش ظاهری 

نیمه های شب بود اما خواب به چشمم نیومده بود تازه چشمام گرمی خواب داشت حس میکررد

که نمیدونم چی خورد به پنجره اتاقم و چی توی حیاط افتاد که همه ریختن توی حال

استرس گرفته بودم سرهیچی

دیگه منم وسط صحبتت با اقایی بودیم که گفتم میخوام برم پایین

ضربه ها محکمتر به شیشه میخورد

تمام استرس ده دقیقه بود بعدش کر کر خنده شد

وقتی ماشین داداش اولی میخواستن کنار ماشین خودمون ببرن

چقده نصف شب سروصدا کردن

چقده سوژه درست کردیم

داداش سومی که اصلا نفهمید چی خانی امده و چی خانی رفته چون طبقه پایین مثل پستو میمیونه صدا به صدا نمیرسه

بعد از پارک کردن ماشین امدن مثلا بخوابیم

با صدای بعدی امد باز همه رفتن تو حیاط

اینو بگم که دستشویی داشتم اما حوصلم نمیکشید برم

دیگه با این وضع عزم رفتن کردیم به حیاط

که دیدیم وااااااااااااای این قرمزا چیه ریخته تو حیاط

انقده خاک و طوفان بود که دیدم فلفل های توی سبد مثل بمب منفجر شدن

همون جا نشستم به کر کر خنده 

حالا هرچی میگن چی شده نمیتونم حرف بزنم

اخرش رفتیم دبیلو سی امدیم بیرون دیدیم ی چیزای نارنجی توی حیاط میزنه

سبد میوه رو طوفان پرت کرده بود توی حیاط میوه ها منفجرشده بود

اینم شد سوژه بعدی

امدم تو خونه بحساب دراز بکشیم اخه پتو و گوشی اورده بودم پایین توی پذیرایی 

مگه خواب به چشمم میومد 

برقا رو خاموش کردن بخوابن مثلا

ی صدای گفت گرومپ

پایین نیگاه کردم دیدم بابا افتاده روی پوشتی 

حالا منو میگی اقا ی خنده ای گرفته میگم برق روشن کن کجا میخوای بری

میگه پارچ اب کجاس ریختتش

میگم پارچ اب نیوردیم که امدش برق روشن کنه پنکه سقفی رو زد یعنی یخ زدیم رفت

عجب شبی بود ها

حالا منم دارم اس میدم به اقایی 

اما فک کنم خواب بود چون جوابی ازش نمیومد

تا خود صبح کر کر خنده بود

این همش نیم صدم اون خنده های ما بود

مامان ی دقیقه ی بار میگفت بگیرین بخوابین دیگه

گفتم با این سوژه های شما خواب به چشم ادم نمیاددیگه

صبح ساعت 10 بیدار شدم تا چشمم افتاد به زن داداش اولی زدم زیر خنده میگه به چی میخندی میگم به اتفاقای دیشب

*قول دادم که بخندم و تا صبح خندیدم راستش خودم بدجوری ترسیده بودم اما کارای اینا رو میدیدم خنده بازاری بود که بماند

+نیاز به اصلاح داره متنم ولی حتما اصلاح میکنم خیلی چیزارو ننوشتم و حتما بعد ی نگاه بندازنین بهش

  • ادم و حوا

نظرات (۱۴)

بهار جونم میگم یه سوال
شما خونه خودتون نرفتید یعنی منظورم اینه عروسی نکردید؟؟؟؟

پاسخ:
پاسخ: مریم جان به من میخوره خونه خودم باشم؟؟؟

احتمالا اونجا جنگ نبوده
شاید خودتون متوجه نشدید آخه همه چی منفجر شده بوده

خدا نکنه به خنده بیوفتم اینقدر میخندم که اشکم درمیاد و فکم درد میگیره
چه ماجرای باحالی بود

پاسخ:
پاسخ:
خخخخخخخخخخ
معلومه خیلی خندیدی اون کامنتی تو برای من خصوصی گذاشتی
منم مردم از خنده
دختر انقده نخند خو
میترکی
تنت سالم باشه
ایشالا همیشه بخندیییییییی
  • سکانسهای دونفره(ترش و شیرین سابق)
  • دوران ایران باستان هفت شین بوده!
    بعد اسلام چون شراب حرام شده بود اینا تصمیم گرفتن که معادل شراب رو بزارن که میشد سرکه!
    بعدش کم کم تبدیل شد به هفت سین
    در اصللل هفت شینه!

    پاسخ:
    پاسخ: سلام ممنونم بابتاینکه چیز جدیدی بهم یاد دادی
    ان شالله خوشبخت باشی و شاد
    چه اتفاقات جالبی سریالی براتون افتاده:))

    پاسخ:
    پاسخ:
    یعنی مردم از خنده
  • פֿـانومـِ گوینـבه
  • به چی خنده کنی؟

    پستم که خنده دار نبود دخترم :))

    پاسخ:
    پاسخ: چرا خنده دار بود دیگه
  • دلارام مهربون
  • ترسیدم بابا... باشه حتما برات دعا می کنم......

    پاسخ:
    پاسخ:
    عجب تهدیدی کردما
  • بانوی بارانی
  • همیش بخندیییییییییی

    پاسخ:
    پاسخ:
    مرسی بانوی بارونی
  • دلارام مهربون
  • من که قهل نبودم...
    اره پسری خوابیده...
    عکس جدید تو این پست اخر گذاشتم...ببینش......
    اسپند دود کن براش خاله بهار

    پاسخ:
    پاسخ:
    براش و ان یکاد خوندم
    ماشالله بزرگ شده ها
  • دلارام مهربون
  • الهی عزیزم... الان لینکت می کنم که همش بهت سر بزنم....
    شرمنده جز لینکام نبودی اخه....
    بهت رمز میدم که مطلع بشی از همه چی...

    پاسخ:
    پاسخ:
    خخخخخخخخخ بدو بیا ک ندی من میدونمو تو
    انشالا همیشه به خنده و شادی

    پاسخ:
    پاسخ:
    خخخخخخخخ
    خدایی جای سوژه و خنده بود ها
    مردم از خنده
    انقده باحال بود فک کن شاخه درخت توی اسمون پیدا میکردی
    لباس انواع و اقسام زیر ورو
    هرچی میخواستی توی اسمون بودش
  • دلارام مهربون
  • عزیزم سال نوی شما هم مبارکا باشه...
    پسرمم الان لالا کرده... ساعت 12.38 روز 12 فروردین...
    من معروف شدم؟؟؟؟؟؟..

    پاسخ:
    پاسخ: خو گفتم شاید معروف شدی خبری از مانگرفتی
    تازشم همه رو عیدی دادی جز من
    باز خوبه من میون وبلاگ دوستان ی سری میزنم حالا فهمیدم بعد ی ماه رمزت عوض شده من بی خبر بودم اونهمه اپ کردی عقب موندم
    تازشم اون همه خبر شده من بی خبر
  • دلارام مهربون
  • خیلی خوبه که همیشه همینجوری برای خودتون سوژه خنده درست کنین....
    غم و غصه رو دیگه همه دارن... مهم اینه که چجوری از پس این غمها بر بیاییم و برای خودمون شادی فراهم کنیم....
    بخند به روی دنیا... دنیا به روت بخنده....

    پاسخ:
    پاسخ:
    اخه اون چیزای من دیدیم هر کس دیگه میدید میزدش زیر خنده

    + ی مورد خوبی داشت که منو از جام حرکت داد رفتم دبیلو سی
  • ♥قوی عــاشق♥
  • سلام بهارم
    سال پر از زیبایی براتون آرزومندم
    دوست دارم سالی باشه پر از معنویت و خیر و برکت همراه با خبرای خوشگل و ناز
    حالا بگو: الهی آمین
    آباریکلا ان شاء الله حاجت روا


    پاسخ:
    پاسخ:
    به به سلام علیکم خانوووووووووووووم
    خوبی؟
    ذوق کردم امدی وبمون
    حالا من که مشغله ندارم ولی سال خوبی بود خداروشکر همش مهمون داشتیم

    چه خبرا؟
    خوبی؟
    این پست همش مخصوص بود ما فضولی نکردیم دیگه نیومدیم نر بذاریم
    ممنونم بخاطر دعاهای ناب و قشنگت خانومی


    الهی آمیییییییییییییییییییییییییییین

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی