صبح تا حالا

از خواب پریشان دیشبم جز ترس و دلهره چیزی نصیبم نشد
شونه عوض کردم و گفتم خدایا شکرت
صدای داداش سومی میامد که در جواب سوال مامان میگفت نه حقوق نگرفتم
و انگاری راهی سرکار بود
برخواستم ی مسواک زدم و صورتمو شستم
رفتم پیش مامان با ی لیوان چایی
اشاره میکردم کرسی رو جمع کنیم ابرو مینداخت بالا که هیس چیزی نگو با ایما و اشاره قرار شد یواشکی جمع کنیم
صدای تلفن امد
دوستم بود (فاطمه عزیز همکارم) از مامان ادرس خونه رو میگرفت
گوشی رو داد به من
ادرس رو دادم امدن و ظرف سمنو رو بردن کمی جلو در حرف زدیم که اشاره کرد بهم شوهرم چشم ابرو بالا میندازه دیگر حرف رو کوتاه نمودیم و امدم خونه
زنگ زدم به دختر عمه جانم(خیاط منحصر بفردم) کمی شوخی نمودم گفتم سمنو رو نیامدی ببری میبرم جلوی مطب قاشق قاشق میفروشم
کلی خندیدیم چند دقیقه حرف زدیم داشت همزمان با تلفن صحبت کردن خیاطی میکرد قط نمودم و مزاحم کارش نشدم
دلم طاقت نیاورد مامان رفته بود
رفتم لباسشویی روشن کردم
صدای ساعت لباسشویی از روشن و خاموش شدنش اطلاع میده
منم بابا رو گفتم پاشو تلویزیون خاموش کن این مبلا رو جابجا کنیم خلاصه الان خونه پذیراییمون شده مثل دسته گل
ایینه شمعدان خریدی مامانم را رنگ نقره ای زدم قبلا مسی رنگ بود انقده ناز شده که خدا میدونه
ی دکوراسیون خوشگل
ی بوفه که داداش کوچیکه خریده بود اضافه شد بر خانه پذیرایی
ی جاروی درست و حسابی دل و روده خونه رو هم حسابی بهم ریختم
اشپزخونه رو هم هفته پیش پاکسازی کردم
شمع های قدیمی رو هم نوسازی کردم
دیگر اینکه الان صدای لباسشویی در خانه پیچیده و بوی غذای ظهر
به به
خونه یعنی ....
خونه یعنی چیدمانی نو با وسایل قدیمی
خونه یعنی ارامش و سکوت لحظه ای خونه
خونه یعنی لباس های شسته شده روی بند
خونه یعنی بوی غذا وعده داده شده
خونه یعنی قد قد قدای مرغ که تخم گذاشته
خونه یعنی چندتا یا کریم با باز بودن در ورودی بیان توی خونه قدم بززنن
خونه یعنی سماور نیمه جوش اماده قل زدن
خونه یعنی دستای یخ زده از سردی اب توی حیاط
خونه یعنی بشور و بساب
خونه یعنی ...
- ۹۲/۱۲/۲۸