من و این همه تحمل
جمعه, ۹ اسفند ۱۳۹۲، ۰۸:۵۶ ق.ظ
سلام سلام صدتا سلام
الان که دارم مینویسم ی بهار چاقالو و درد تسکین یافته با چهار پنج تا قرص و ی امپول نوش جان کرده
دیشب تا صبح راه رفتم و گریه کردم
یکی یکی بیدار شدن هرکس چیزی تجویز میکرد
میدیدن که فشارم چقده بخطر درد کشیدن امده پایین
البته میگم بقیه بیدار شدن بعد از دوساعت درد کشیدن مامانمو بیدار کردم که بنده خدا دستمال گرم میکرد و میذاشت روی صورتم تا شاید دردش کمتر بشه
میگفت تو چهارروزه نخوابیدی
الانم که مینویسم بهترم چون ساعت 9.30 صبح رفتم دکتر
چون صورتمم بشدت ورم کرده بود چشامم باز نمیشدن
ی دونه دگزا نوش جان کردم
الان بهترم یعنی حداقل میتونم بشینم و درد تحمل کنم
خلاصه اینکه امروز هفتم مادریزرگ بودش و من نرفتم
چون میدونستم سردی هوا میزنه صورتمو بدترم میکنه و اینک من تنهام و در این وضعیت قرار دارم
ممنونم از یکی از دوستای عزیزم که همیشه و همه حال جویای احوالمه مهیای گل
- ۹۲/۱۲/۰۹
مامان چی میگه؟
نصفه شب آقاتون پس کجا بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟