در لحظه زندگی کنیم
دیروز متاسفانه حالم بشدت بد شد بقدری که فک نمیکردم جلوی تلویزیون سرگیجم زیاد بشه
نه تونستم صبحونه بخورم
اکتفا کردم به ی لیوان چایی
بعدشم امدم اماده بشم برم روستا
اس دادم به آقایی
نمیدونم چرا به دلم امد
خونه موندگار شدم تنهایی
رفتم ی دوش بگیرم که حالم بهتر بشه
فک نمیکردم بدتر بشم
ی سیب زمینی سرخ کردم که ناتموم گذاشتم و راهی سرکار شدم
خیلی خیلی تحمل کردم که به زیر سرم و امپول نرم اما ساعت 8 بشدتی حالم بد شد که خودم رضایت دادم به امپول
امپول خوردیم و هماهنگ کردیم با همکارم که زودتر برم خونه
زنگ زدم به خونه بیاین دنبالم
هیچی دیگر امدیم و راهی خونه شدیم ی بارونی گرفته بود
گفتم ای به خشکی شانس
خیال کردم حالم بهتر باشه زیر بارون باشم
امدم خونه خواب و بیدار بودم
اس پشت اس
جواب دادنشو نمیدونم
فقط میدونم ی لیوان سون آب بهم دادن
جرعه جرعه خوردن میان خواب و بیداری
حالم بهتر کرده بود
صبح که پاشدم فک نمیکردم اذان صبح باشه
خواستم بیدارت کنم که نمازت قضا نشه
اما موفق نشدم چون دیگر حوابی ازت نرسید
چه عشقی داره گوش دادن اذان صبح
- ۹۲/۱۰/۳۰
بدجوووووووووووووووووور به دلمان نشست
گاهی میبینی حرف بظاهرسادس اما تاثیرش فوق العاده زیاده