امامزاده ابوالقاسم و ابوالحسن
امروز دلم گرفته بود
دلم زیارت میخواست
ی زیارت ناب و خاص
خواستیم بریم روستا
ی حالی بودم ی حالی داشتم
توی موندن و رفتن به روستا مونده بودم
اخرش راهی شدم شال و کلاه کردم(شال و کلاه همون منظورم اماده شدم وگرنه نه شال گردن دارم نه کلاه)
باید میرفتیم دنبال داداش دومی چون تاکسی رو فروخته بود و وسیله نداشتن بیان
رفتیم فندوق و عارف اوردمشون پاییین
زن داداش و داداش امدن نشستیم توی ماشین راهی شدیم
راهی روستا شدیم
دوباره سعادت دیدار مادربزرگی نابینا که از حس بویایی شناسایی میکنه تا بهش رسیدم گفت بهارخانوم نورچشمم خوشبخت بشی سفید بخت بشی الهی عروسیتو ببین و دعا و دعا و دعا
تند تند دورتا دور صورتمو میبوسید دوباره پیشونیمو بوسید
و دوباره خوش امدی قدم رو چشمام گذاشتی کم مونده بود بزنم زیر گریه
نشستیم دیر رسیدم به روضه نرسیده بودیم
نشستیم و ی چای و میوه خوردیم و راهی امامزاده شدیم
خیلی دور بود از خونه زن داداش اولی
اما تا رسیدیم چشمم به گند سبز کهنه و رنگ ریخته افتاد
دلم شکست
ی باد خنکی میومدکه داشتم یخ میزدم
رفتیم داخل چشمم به ضریح افتاد اسم بود که رژه میرفت جلوم
زیارت کردم
زن داادش گفت هرچی دوس داری بخواه دفعه اولته دست خالی برنمیگردی
رفتیم و بعد زیارت نشستیم
روضه میخوندن روبروی هم نشسته بودیم
دخترعمو کوچیکه و عارف دختر داداش دومی
میخوندن ای شاه پناهم بده
این دوتا رو میگی انقده قشنگ میخوندن و سینه میزدن
نذری حلیم بود
منم چون از سال پیش برام تجربه شده که نخورم بهتره بدلیل سنگینی این غذا فقط برای تبرکی بودنش ی قاشق میخورم دیگه فندوق بغل رفتم سمت امامزاده
فندوق رسوندم به داداشم
خودم امدم روبروی ضریح واستادم
خلوت بود با خیال راحت زیارتنامه خوندم زنگ زدم به اقایی میگم روبرو ضریحم هرچی میخوای بگو
میگه خودت بگو باشه
دیگه قط کرد منم هرکس که توی ذهنم امد و براش خواستم حاجتش براورده بشه و همه عاقبت بخیر بشیم
نااهار که خوردن رفتیم بیرون منتظر بودیم راه بیفتیم شهرخودمون
مامان میخواست بره ختم انعام
اس دادم اقایی
و بعدش راهی شهرمون شدیم هرچی گفتن ناهارنخوردی تو برو خونه
گفتم خداو صلی
منم باهاش رفتم
اصلا به اندازه ای دوس دارم تو اینجور جاها باشم که خدا میدونه یعنی جون میدم برا این جور مراسم
خیلی دوس دارم نه جای پز دادنه نه فخر فروشی
ادمای اطرافت همه و همه یکسانن همه با دلی پر و دستای خالی امدن
دلم بشدت گرفته بود
اونجا زیارت امام رضا رو هم خوندیم
ی روضه خوندن و مراسم تموم شد
ساعتای 5 اینا بود خونه رسیدیم
ی شام درست کردم عدس پلو و سیب زمینی با ته دیگ تخم مرغی(ته دیگ مجلسی میگن بهش)
جاتون خالی بود
- ۹۲/۱۰/۱۲