.

.

.

اینجا ما هستیم و خدامون

-----------------------------
با قراردادن این عکس
به عنوان
عکس پروفایل وبلاگتان
به جمع ما بپیوندید
+عشق

http://nomovement.blog.ir/

تجربه

يكشنبه, ۸ دی ۱۳۹۲، ۰۷:۵۹ ب.ظ
سلام

شاید بعضی حرفام تجربه بشه برای شما وحتی برای خودم که بعدها دوباره میخوام بیام بخونم اینجا رو

امشب میخوام حرف بزنم خیلی وفته ننوشتم داره نوشتن از یادم میره

اگر دنبال کار هستین اگر میخواین بعنوان سرگرمی تجربه یا شرایط اقتصادی یا هر هدوف وهردلیل دیگه ای کار بیرون از منزل داشته باشین

اول باید خانوم خونه باشید یا همون دوشیزه و دختر خانوم خوب

چون اگر بتونیم محیط خونه رو کنترل و مدیریت کنیم مطمئنا میتونیم در بیرون از خونه موفق باشیم

خیلی ها هستن این مدیریت ندارن و بیشتر مواقع با بند پ (پارتی بازی) مشغول کار میشن و با حقوق برابر ی رئیس اداره و کمترین کار ی پول به جیب میزنن

نه قراره توهین کنم نه قراره کسی رو مقصر کنم

اگرم حرفی میزنم بنا بر اینه مغزمو از بعضی چیزا خالی کنم

من خودم خیلی وقته کار میکنم بیرون از خونه و بعنوان ی فرد جامعه حالا دلیلش مهم نیس چرا شاغل شدم اما قبل از شاغل شدنم هدف از کار چیزی نبود که از کار خونه فرار کنم

من سال دوم دانشگاه بودم که شروع کردم به کار کردن و ی سال نشد که شغل دوم کنار شغل اول دست و پا کردم کنارش درس خوندن و کار خونه هم اضافه بودن

راست و حقیقتش کلا نمیتونم بیکار باشم وقتی بیکارم احساس مریضی و کسالت میکنم

بقدری توان و انرژی داشتم و دارم که خستگی حالیم نشد(متوجه نشدم) الان میگم شیوه کار کردن و درس خوندنم چی بود فقط اگر قدری پراکنده گویی میکنم شرمندم 

سال دوم دانشگاه درس ها تقریبا تخصصی تر شده بودن و درس عمومی زیادی نداشتیم اونجای بود به دلیل ی مشکل و پیشامد تصمیم به کار گرفتم

کار خونه اولین وظیفه من بود چون در خونه من تک دختر هستم و چهار برادر دارم که خانواده شلوغ و پر کاری داریم و کمک دست مامان میشدم حالا دوران نقاهت و مریضی و عمل و این حرفا رو الان فاکتور میگیرم

خلاصه اولین کار من شد کارشناس تعاون(که همون رشته تحصیلی خودم بود که در دانشگاه درس میخوندم) در واقع اسمم در شرکت بعنوان مسول دفتر انتخاب شده بود چون هنوز شرکت تعاونی در دست تاسیس بود خلاصه کارم از 7.5 صبح تا 4 یا 4.5 بعدازظهر طول میکشید تازه بعضی مواقع کلاس دانشگام جوری میشد که 7 شب میومدم خونه

خلاصه 8 ماهی گذشت هم کار هم درس هم خونه شده بود مثلث زندگی من

تا بیمارستان نیرو میگرفت بعنوان کار دانشجو و شغل دوم درخواست دادم که ازمایشی ی ماه رفتم و رئیس بیمارستان قبول کرد که کار کنم البته بماند که چه سوال ها و چه چیزا نخواستن ازم اما من بعنووان ی خانوم از همه نظر مورد قبولشون واقع شدم

و سال 89 فک کنم من هم درس میخوندم هم شرکت میرفتم هم بیمارستان میرفتم و هم کار خونه میکردم

کلا ی جوری شده بودم که عمو جان هر بار میخواست منو صدام کنه ی چیزی میگفت از خانوم دانشجو بهارخانوم و خانوم دکتر خانوم مهندس بگیررررررررررررر تا اخر

خلاصه اینکه تا رسیدم به جایی که کنفرانس درسی من افتاده بود سر زبون و استاد برای الگو اسم منو بین دانشجو ها میبرد هرموضوضعی که بحث میشد حرف داشتم براش 

اونم با دلیل و منظق

تا زمانی که گروهی میخواستیم تحقیق اتجام بدین و دوستان و همکلاسی های عزیز برای سوء استفاده از بنده میامدن و میگفتن ما هم با تو تحقیق برداریم هرچه میگفتم من نمیتونم هماهنگ کنم باهاتون و من شاغلم فایده نداشت خلاصه هرکس ی کارش که انجام میشد و پاشو کنار میکشید تحقیق بنده حقیر همیشه دقیقه نود و کنفرانس میشد و همیشه توکل بخدا کردم و بهترین نمره مال من بود

چقد سر همین کار دشمنی کردن باهام

هرچی بود همه امتحان رد میشدن و هراتفاقی میشد مرخصی میگرفتن جز من که هربلایی سرم میومد محکمتر از قبل وامیستادم میگفتم نهایتش میفتم دیگه و پاس نمیشه

من خدا رو دارم

خلاصه این شد و شد تا زمان اینکه شرکت پا گرفت و کارا همه رو دوش من بود

صاحب کارم در همون اول کار دوبار عازم مگه شدن و با خیال راحت رفتن

دیگه همه جساب کتاب ها هماهنگی ها هرکار توی شرکت بخودم نیگاه میکرد همه گذشت درست بود سخت بود اما گذشت

بماند که همین صاحبکار بنده سال پیش ضربه محکمی بهم زد و هنوزم هنگ موندم ازش

اما ی سال درسم تموم شد و از شرکت بیکار شدم و تنها بیمارستان موند برام و کار خونه و دست کمک مامان

تا اینکه این مطب امدم و دوباره کارم شده همون اش و کاسه قبل

تا بحال نه خواستم نون کسی رو اجر کنم نه میکنم

اما در این سه ماهی که در مطب مشغول بکار شدم خیلی چیزا دیدم و چشمامو بستم گفتم بذار بکنه خدا خودش شاهده

ی تکنسین داشتیم (چون از دیروز دیگه قرار نیس بیادش) خیلی بد برخورد میکرد یعنی مریض کلا بخاطر برخورد این خانوم ناراحت و سرخورده میشد

راست و حقیقتش من برام روستایی و غیرروستایی و شهری و شهرستانی نداره کلا با همه برخوردم ی جور هستش

چرا چون شخصیت ادم مهمه و سکونت و مکانش مهم نیس حتی تحصیلاتشون برام مهم نیس

قرار نیس چون زادگاه بنده خدا روستا هستش من باهاش بدبرخورد داشته باشم یا چون خودم اعصاب ندارم بابقیه بداخلاقی کنم یا اگر هرچیزی میشه سر مریض داد بزنم یا حتی اگر کسی حرفمو متوجه نمیشه بجای تکرار کردن داد بزنم سرش که چرا نمیفهمی

خلاصه اینکه شنبه همکارم چنان رفتار زشتی رو توی مطب انجام داد که هنوز که هنوزه سردرگمم

البته این هنوز خوبش بوده بماند چه کارا که نکرده

خانومی بودن تقریبا 30 ساله با بی نظمی دندون

اگر تابجال عکس او پی چی گرفته باشین یا همون پانورمیک یا همون عکس تمام فک برای دندونتون گرفته باشین با دستگاه دیجیتال که خیلی راحته مواجه شده باشین برای دفعه اول برای همه ما شاید این اتفاق پیش بیاد که نتونیم با دستگاه ارتباط برقرار کنیم در واقع نمیدونیم چیکار باید بکنیم

اگر کسی که تجربه کار بادستگاه داشته باشه توضیح نده ما هرجور دوست داشته باشیم می ایستیم

این خانوم امدن و ما شماره دادیم و هرینه رو ازشون گرفتیم و برای سرگرم کردن و اینکه زمان کمتری برای معطل شدن متوجه بشه شروع کردیم از مشکلشون پرسیدن

تا حرف زدن باعث بشه به گذر زمان توجه نکنه

تکنسین که وارد مطب شد چنان کیفشو محکم زد به در که خودم نیم متر پریدم دراصل تکون خوردم

خلاصه رفت لباسشو عوض کرد بهشون گفتم اماده شدین بگین مریض راهنمای کنم

خلاصه تا مریض فرستادم داخل چند ثانیه از ورودش نگذشت که دیدم میگه خانوم مگه نمیفهمی(با صدای بلند)

با خودم گفتم چی شده نرفته تو صداشو بالا برده

خلاصه ی عکس ما نهایت 20 ثانیه طول میکشه این بنده خدا 5 دقیقه داخل بود و این تکنسنین ما داغ کرده و داد وبیداد

هیچی یدفعه خانوم (مرریضمون) گفت چرا دعوا داره

تا نشست روی صندلی روبروی من

گفت اخه من بی عقل و ساده و روستایی قرار نیست که بد باهام حرف بزنین

خلاصه منم دیدم وضع خرابه شروع کردم به حرف زدن  واینکه نه این چه حرفیه احترام شما جای خودش نتونیستن عکستونو بگیرن 

گفت نه میخواد سرمو بشکنه هی میکوبه به دستگاه

گفتم نه خانوم (فامیلشوگفتم) اینجوری نیس به دلت نگیر چند دقیقه بشین

خلاصه تکنسنین امد بیرون رو به من کرد زنگ بزن دکتر بیاد عکسشو بگیره

گفتم یعنی چی

گفت دندونش بی نظمه نمیشه عکس بگیرم

گفتم تو دلم عجبا 

خلاصه دوباره رفت عکس نفر بعدی بگیره دیدم نه قوانین رعایت میکنه نه با مرض درست رفتار میکنه

تودلم گفتم خدایا بخیر بگذرون

خلاصه چند ساعتی اون خانوم منتظر شد چون دکتر عکس تحویل میدهو ی بررسی کامل عکاسو میکنه بعد تحویل میدیم

ما هم سرگرم حرف زدن با همون خانوم شدیم که از روستاشون حرف میزد خلاصه دوتا گوشمو دادم بهش چون واقعا حس کردم به گوش دادن احتیاج داره

تا ساعت 10.30 که زنگ زدم دکتر گفتم یدونه عکس مونده بخاطر بی نظمی دندون ها

گفتش باشه الان خودم میام میگیرم

همینجور نشسته بودیم که دیدیم دکتر امدخلاصه نمیدونم تکنسنین به دکتر چی گفته بود که اعصاب دکتر بهم ریخته بود دکتری که واقعا ادم خوش برخورد و اروم هستش

خلاصه تا خانومه رو فرستادم داخل

عکسشو گرفتیم و امدش بیرون نشست تا عکس بهش بدیم که شروع کرد به حرف زدن

من روستایی غلط کنم دیگه بیام دکتر بدرک که دندونم درد میکنه بمیرم بهتره

حالا من  مگه میتونم این بنده خدا رو اروم کنم

خلاصه هرجوری بود ارومش کردم و دکتر امدش بیرون

برگشت گفت همه عکسارو خودم باید بگیرم اینا چه عکسیه گرفته حواسش کجا بوده کارمونو داره خراب میکنه

خلاصه هیچی ساعت 1.30 شد و موقع رفتن تکنسینمون همیشه قبل 1.30 میره

دکتر گفت ی عکس نمیتونه بگیره مریض خسته کرده کلا گیج بودش 

منم حرفی نزدم

خلاصه دکتر وقتی صدای ی چیزی درمیادش دوربین ها رو چک میکنه 

که دیدن بله نزدیک بوده اون خانوم بزنه

امدش پیش من چی شده خانوم صبح چی شده و شما با مریض سر چی صحبت میکردین اشناتون بوده؟

اتفاقی اقتاده که من بی خبرم

گفتم هیچی اقای دکتر اون هزینه که از مریض گرفتین حقش نبوده گفت هزینه اضافه چی

خلاصه توضیح دادم قضیه اینحوری بوده

حالا نگو که دکتر همه فیلم نیگاه کرده و همه چیز میدونسته وتوهین های که خانوم به بنده خدا کرده شنیده

بماند که همون روز عصر زنگ زدیم از دل مریض دراوردم وکلی معذرت خواهی که همکارم متوجه نبوده و به تکنسین زنگ زدیم که دیگه نمیخواد بیای و دلیلشو میگیم بهت

خلاصه حرفم اینه که هرکس شخصیتی داره اونو خرد نکنیم بعضی وقتها باید از دل و جون وقت بذاریم تا اول بنده خدا و بعد خدا ازمون راضی باشه

این قضیه تکنسین حتما خواهم نوشت به چه دلایلی دیگه قرار نیست پیشمون کار کنه

* این پست حتما قسمت بندی میشه و کلا بازش خواهم کرد

* شرمنده خستتتون کردم

* خدایارتون انشالله موفق و موید باشید

  • ادم و حوا

نظرات (۴)

  • بانوی مهر
  • خانم دکتر خانم مهندس خانم خونه دار
    میشه خواهش بشه نوشته هات کوتاه شه
    مچکر میشم
    البته من به احترام شما خوندمش اما خسته شدم
    گاهی وقتا ممکنه حتی خود ما به خاطر مشکلات شخصی یا حتی کاری
    با اولین نفری که بعد اون جریان باهامون برخورد میکنه باهاش بجنگیم
    از خدا واسه همه صبر میخوام
    شما هم موفق باشی خانومی
  • بانوی بارانی
  • عزیزم
    .. واقعا که ...
    بعضی آدما خیلی بیشعورن ببخشیدا
    خوبه حالا دوربینو چک کرده دکتر
  • بهارسعید
  • خوبی خانمی
    سلام فقط میتونم بهت بگم خسته نباشید

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی