اشکای روان گشته به جای برنگردد
سه شنبه, ۳ دی ۱۳۹۲، ۰۷:۴۹ ب.ظ
دلم عجیب گرفته
عجیب
تنها کاری ازم برمیاد اشکایم روان سازم
حتی نوشتن از دستم در رفته
در وبلاگ راحت نمینویسم
همه نوشته هام کاغذ شدن که بعد از چند دقیقه پاره میکنم و روانه سطل آشغال میشوند
دلم مسافرت دور میخواد
شاید سفر به آسمان
زمین دیگر نخواهم و نخواهم
زمینی ها زمینی نیستن
حوا و آدم های هستن که زندگیشان شده غم و ماتم دنیا
گله و گله گذاری
شده لعنت و نفرین
اخر ما چه میخواهیم از دنیا
غیر این است که مسافر زمانیم؟
غیر ان است که امده ایم توشه ببندیم
دلم گرفته حتی دل گرفتگی را با هیچ تلمبه نمیشود باز نمود
به سراغ قران رفتم و آیه
آیه 61 سوره نمل
و دیگر هیچ نخواهم گفت میخواهم
و خدای عزو جل میان این همه سختی راهی بهم نشان بده
به تو پناه اورده ام مرا دور نساز از خود
بگذار در خلق و خوی تو شنا کنم
بگذار این راه را بروم
* التماس دعا
- ۹۲/۱۰/۰۳