اولین قسمت
سه شنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۱۰ ب.ظ
شنبه با کلی خستگی برگشتم خونه
البته دیگه حالا بابا میاد دنبالم شبا رو بخاطر اینکه ماشین گیر نمیادش
اون شب برگشتم خونه
دوتا غنچه های داداش دومی امده بودن
لباسهامو درنیاورده شروع کردن به بوس کردن و چرخیدن و دنبال هم دویدن
مهمون امدش(مامان و بابا)
رفتم لباسامو عوض کردم و مشغول چای درست کردن بودم
که دختر داداش دومی برداشت گفت منم کمک بدم
گفتم باشه بیا میوه بشور خوبه؟
خوشحال شد و خلاصه
اینم روایت تصویری
خودمم داشتم سبزی پاک میکردم
خلاصه شام نخورده بودیم هنوز
دیدم داره خیس میشه پیش بند زدم براش
تا ایتنجا همه چی خوب بود
قسمت دوم حرفای زده میشه بهم که نه تحملشو داشتم نه روحیشو
ادامه داره...
- ۹۲/۰۹/۱۲
میذارمش تو لیست اون اولا البته
بهار Dr میباشی؟