.

.

.

اینجا ما هستیم و خدامون

-----------------------------
با قراردادن این عکس
به عنوان
عکس پروفایل وبلاگتان
به جمع ما بپیوندید
+عشق

http://nomovement.blog.ir/

دعوتی داداش دومی

پنجشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۲، ۰۸:۱۱ ب.ظ
بسم الله

سلام

دیشب پاگشا شدن داداش اولی در خونه داداش دومی بودش

اما متاسفانه این داداش اولی انقده مغرور هستش و کلا اشتی نکرد و هیئت رو بهونه کردش

خلاصه اینکه خودش نیومد تازه خانمش که راهی شد با ما کلا توی فکر بود

منم که چند وقتی رو اعصابم داغون پاغون بود دیدم هرچی از غم و غصه بخوام بنویسم تمومی نداره و چند تا پست اماده کرده بودم که بیام بدذارم اما کلا از دلم بیرون کردم و گفتم ولش ننویسم بهتره

خلاصه تا رفتیم خونه داداش دومی اغا این کودک درون من بیش از حد آزاد گذاشته بودم اول راه که رسیدیم عارف ما پاش خورده بود به در و داشتن گریه میکردن کلا اونو گذاشتم کنار و ارفتم نبال فندق خان میکردم 

اونم از شیطنت بسیاررررررررر لذت میبره وقتی عارف دید بهش توجه نمیکنم امدش به ما پیوست

اونقده دنبال هم کردیم و داد و سروصدا راه انداختیم که چای و اب جوش صدای گرفته رو درست نکرد که هیچ انرژی بیشترر شد

خلاصه داداش دومی گفت بیاین با تبلت بازی کنین

اخه سه تا رو چطوری با ی تبلت میخوای سرگرم کنی؟

هیچی امدیم با تبلت بازی کنیم که دیگه دادمون رفته بود تو آسمون

خلاصه گفتش بدین دیوانه کردین مارو

برین همون بازی خودتونو بکنین

اما دیگه انقده جیغ و بدو بدو کردیم که دیگه شام نشد بخوریم

فندق شام دادم و باز بعد شام

افتادیم به جون تبلت

هوس تبلت کردیم شدیدا

هیچی دیگه فندق که ازم اویزون شده بود عارف که انگشتش نزدیک بود بره تو چشم

اونقده سر وصدا کردیم که خدا میدونه

تازشم حواسم به داداش دومی بود چون چند شب قبلش نت کلا مشکل داشت و مسنجر ان نمیشد

ی کارا میکردیم یهو بگرشت گفت ی گوشی بدین از این فیلم بگیرم و بعد شوهرش دادیم نشون شوهرش بدیم

دیگه بچه خوبی شدم و نشستم سرجام

حالا دیشب هی میخواست فیلم بگیره

منم طی ی عملیات به آقایی میگم خونه داادش دومی نریم 

میگه چرا

میگم میترسم فیلمی چیزی بهت نشون بده

میگه خودم میدونم (یعنی ابروی هرچی دختری بود بردم من)

خو چیکار کنم بازی میکنم میگن بازی میکنی ناراحتم میگن ناراحتی

ولی دیشب فک کنم کاری کردم که دیگه هیچوقت خونشون دعوت نشیم

ظرفا رو شستیم و میوه خوردیم این فندق چسبیده بود به دکمه های مانتو من

یا میخواست لبمو بکنه

اخرشب انقده خسته کوفته شده بودم رفتم ی دوش گرفتم انرژی دار بشم

  • ادم و حوا

نظرات (۶)

خوبه ته تهش خوش گذشته بهت

پاسخ:
پاسخ:
اونقده جیغ زدیم که فک نکنم دیگه دعوتمون کنن
  • ๓αяγα๓ gΘℓï
  • پس جیغ جیغا واسه این بوده ..!!
    خسته نباشی ..
    سلام به بهارخانمی و آقاش وشیطنتاش
    یهارم!!فکر میکردم اینقدر واضح نوشتم که هر کی بخونه متوجه بشه منظورم با افکار خودمه که از ذهنم بیرون برن ..نه خواننده های عزیزم!!
    عزیزم هر وقت دوس داشتی تشریف بیاری قدمت روی چشم...فقط خواستم اگه منظورم همچین تار بوده شفافش کنم.
  • ๓αяγα๓ gΘℓï
  • پس زودی بیا و ادامه شو بگو ..

    پاسخ:
    پاسخ: باشه باشه چشم
  • ๓αяγα๓ gΘℓï
  • جیغ جیغ واسه چی دختر ؟!

    پاسخ:
    پاسخ: ادامه داره خانمی
  • شروع یک حس ناب
  • سلااااام
    خوش گذشت؟

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی