حرف زیاده اما تمرکز ندارم
از خونه بگم که کم کم دارم عادت میکنم کارای خونه رو ما بین کارای خودم جا بدم و انجام بدم
از کارای مطب بگم که خداروشکر بعد از حرف زدن با تکنسین و گفتم این که نه من نون تو رو آب میکنم نه تو نون منو آب کن
صلح برقرار شده و فعلا روابط حسنه باقی مونده و کمتر بینمون ناراحتی پیش میاد
توی خونه که قربون خونه برم
یکسره بزن و بکوبه
دیروز باز جاروبرقی سوخت یعنی چی؟؟ یعنی پدر من درآمده اس و قراره از کت و کول بیفتم
دیروز ترشی های خودم نصفش تموم شده و دیشب کلم قرمز ترشی انداختم
دیشب بافتنی تموم شد و فقط وصل کردنش مونده که تمومش کنم عکسشو میذارم
و دیشب عمه اینا امدن خونمون و باز متلک ها و طعنه های همیشگی منم که دیگه برام مهم نیس چی میگن
بعدش داداش دومی امدش خونمون و با بچه ها
که فندق راه افتاده ی شیرین کارای در میاره که دوست داری بگیری گازش بگیری
و هم اکنون که در حضور شما هستم اندازه ی ناهار و نماز بعدش تازه ظرفامو شستم و امدم ی پست بذارم و برم سرکار
و تو خصوصی پرسیدین چطوری میشه هم خانوم خونه باشی هم شاغل
اینو میگم البته وقتی به معنای کامل خانوم خونه شدم توضیح خواهم داد
- ۹۲/۰۸/۱۸
خدا قوووووت
ایشالا که خیره