روزجمعه
سلاااااااااااااااام
نمیدونم چرا صبح که امدم کامنتها رو خوندم ی پست نذاشتم
شاید گفتم وقت دارم و میام میذارم اما نشد انگاری
از خواب بیدار شدم و رفتم اشپزخونه
کلا ادمی هستم که بیدار بشم اول اشپزخونه میرم ی سراغی از اشپزخونه میگیرم
بعدشم رفتم صورتمو شستم
رفتم دنبال موادی که شب پیش برای ترشی گذاشته بودم درست بشه و خشک بشه و اون خیسی که برای شستنش بود گرفته بشه
رفتم دنبال شیشه زیر زمین
دیدم مامان با دنیای از ظرفا داره کلنجار میره که ترشی ها شو جابجا کنه
گفتم خو پس منم برم بریزم تا دیر نشده
دیگه امدم بالا و ی چایی ریختمو و رفتم دنبال کارام
امروز قرار بود ی استامبولی درست کنیم پر از لوبیا سبز
بعد از ی سال فک کنم باشه چون داداش اولی اصلا لوبیا سبز دوس نداره
اون یکی (داداش کوچیکه)گوشت دوست نداره
خلاصه برنامه داشتیما
هیچی دیگه تا امدیم و برای خودم ترشی بندری درست کردم هم لیته هم درشت
دیدم داادش دومی با خانمش و بچه ها امدن
حالو احوال پرسی تا امدم دست بدم به عارف (دختر داداش دومی)دستام حنایی بود یهو دستاشو نیگاه کرد فک کردش الان دستاش نارنجی شده
همه زدیم زیر خنده
فندق امده بود بغلم هی ناخناشو مینداخت رو پوستم که بکنه نارنجیارو
خلاصه باز مشغول ترشی ها شدم
و شروع کردم به مواد استامبولی درست کردن
که عارف امد گفت من ترشی میوه میخوام
مجبورم کرد اون شیشه کوچولوی بالا ترشی میوه رو براش انداختم
ی ترشی شوری باری زن داداش اولی انداختم که ببره برا خودش خونشون
البته ترشی بندری و ترشی ساده توی دبه ریختیم براشون چون کشاورزن حوصله اینکاراو ندارن
دیگه ی استامبولی خوردیم جای همه خالی نشد عکس بگیرم ازش چون حتی نذاشتن توی سفره بمونه که عکس بگیرم
و سالاد کاهو برای مخلفاتش درست کردیم
و خلاصه روی کابینت پر کردم از ترشی های که انداختم
در عرص ده روزی که گذشته
هنوز میخوام ترشی چغندر یا همون لبو رو بندازم منتظرم زن داداش اولی برام بیاره
بفرمایید.......
جایتان خالی الانم نشستم با خوردن ی تیکه خربزه محلی وبلاگ مینویسم
* خداشکررررررررررررت
** لینک عکس کامل نیومده کلیک کنین استفاده از عکس ممنوع
- ۹۲/۰۷/۲۶
چه ترشی های خوشمزه و رنگارنگی
ایول همچین هنرمندی بودی من خبر نداشتم
تو رو خدا اموزششو دقیق و با نکته های مهمش بزار که من هنوز ترشی خوب درست نکردم راستشو بخوای بلد نیستم
مخصوصا شور