از عروسی برگشتم
سلام
امروز چه ماجراهای که نکشیدم برای عروسی رفتن
اول حموم رفتن
اب قط بود تا آ وصل شد
باز فشارش کم بودو آبگرمکن گرم نمیشد
بعد حالا یکم آی فشارش خوب شده بود
باز قط وصل دوش درست نبود
کلا ی دوش گرفتن من از صبح رسید به ساعت 3 بعدازظهر
ی دوش گرفتم بالاخره
امدم نمازمو خوندم
نشستم به این که ی طرحی رو ناخن پیاده کنم طراحی ناخن
شروع کردم به کشیدن
یهو ی کفشدوزک از نقاشی نصف و نیمه من درامدش
نیم ساعت بعدش پاک کردم
ی طرح دیگه پیاده کردم باز پاک کردم
دیگه استون کشیدم و هیچ اثری نموندش
خلاصه نشسته بودم یهو به فکرم رسید بیامو موهامو با اتو بپیچونم
از بیگودی خیلی خوشگلتر و طبیعی تر درامده بود
کم کم آماده باید میشیدمو که بریم عروسی
ساعتای 7 اینا بود
یکم دیگه از موهام مونده بود که سیستمو خاموش کردمو جمع کردم
صدای زنگ در حیاط امدش
مامان رفت در باز کنه
که عمو وعمه ومادربزرگ امدن خونمون
مدل مو کلا عوض کردم و جمع بستم
و موهامو به ی طرف پیچوندمو
تقریبا توی این مدل البته بدون تاف و اسپری مو
دیگه رفتم و نشستم به صحبت کردن و پذیرایی
هیچی نگگفتیم
تا داداش دومی با کت شلوار و زن داداش و دوتا شیطوناشون با لباسای مجلسی امدن خونمون و گفتن میخوان برن عروسی
اونا هم نشستن به حرف زدن
ساعتای 8.30 بود زن داداش رفته بود فندق ببره تو حیاط
که زن عمو برگشت گفت به زن داداش دومی
کی میخواین برین عروسی
زن داداش گفت ما با عموشون میخوایم بریم(عمو منظورشون با پدر بنده)
که زن عمو گفتش که چرا بهمون نگفتین پس
گفتم وا مهمون بیرون کنم
هیچی دیگه تا موقعی رفتن شد 9
منم که اماده نبودم
ی بلوز تک پوشیدم و اماده شدم و رفتیم
گوشواره های آقایی برام فرستاده بود گوشم کردم و پلاکمو گردنم انداختم
تا رسیدیم 9.30 بود
نشستیم به نیگاه کردن بزن و بکوب عروس دوماد
ادامه داره.......
- ۹۲/۰۷/۱۱
شاید اونم خوشگل باشه