.

.

.

اینجا ما هستیم و خدامون

-----------------------------
با قراردادن این عکس
به عنوان
عکس پروفایل وبلاگتان
به جمع ما بپیوندید
+عشق

http://nomovement.blog.ir/

سفرنامه امامزاده

جمعه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۲، ۰۵:۴۰ ب.ظ
اماده شدیم برای سفر

منم میخوایستم لباس هایم را عوض کنم تقریبا آماده بودم

در حال عوض نمودن لباسا بودم که شلوار کوچک شده بود

منم بجان کمد افتادم و بدو بدو ی شلوار اوردم بیرون از بایگانی کمد

اما این قضیه شلوار نیم ساعت ی کمدی زیبا براه انداخت

راهی سفری شدم به امامزاده سید مرتضی و سید حمزه

ایندفعه هم با جمعی 20 وچند نفری

ساعت 3.5 راه افتادیم و نمیدانم چقد در راه بودیم

سرنشین جلو شدم و مادرم در صندلی عقب برای دراز کردن پاهایش سر نشین عقب شد

و برادر کوچکم در ماشین داداش دومی نشست

وسایلمان اماده بود و شام شب را هم آماده کرده بودیم

رسیدیم و قرار شد کمی استراحت کنیم 

اما من امامزاده را که دیدم دیگر چشم و گوش و پا و دست و هیچی را حس نمیکردم

روانه راهی میشدم که نمیدانستم با پا میروم یا با دل

زمانی فهمیدم که سر نماز بودم 

  • ادم و حوا

نظرات (۴)

برا ما هم خیلییی دعا کن

پاسخ:
پاسخ:
التماس دعا
زیارت قبول

پاسخ:
پاسخ:
قبول حق گندم جان
  • بانوی آب و آتیش :)
  • فرزندم اینقدر میخوری میخوابی فربه شدی دیگه. یه کم از من یاد بگیر
    زیارت قبول عزییییییییییییییییییییزم

    پاسخ:
    پاسخ:
    من میخورمو میخوابم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    قبول حق باشه انشالله
    زیارتت قبول بهارخانومی

    پاسخ:
    پاسخ:
    قبول حق سارا جون

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی