.

.

.

اینجا ما هستیم و خدامون

-----------------------------
با قراردادن این عکس
به عنوان
عکس پروفایل وبلاگتان
به جمع ما بپیوندید
+عشق

http://nomovement.blog.ir/

از امروز

يكشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۲، ۰۵:۴۵ ب.ظ
بسم الله

سلام

امروز صبح خیلی زود از خواب بیدار شدمو و عزممو جزم کردم و به فاطمه سادات تک زدم شارژ نداشتم زنگ بزنم زنگ زد کار داشتی گفتم بیا برویم اداره کار 

گفت بیا خونمون

گفتم ادرس بده بیاد تا من اماده بشمو اینارو (لواشکا و آلوها رو جمع کنم)بیام خونت

خلاصه هیچی کارامو کردم و از خونه زدم بیرون

ی شارژ گرفتمکه زنگ زدم به اقایی

خواب بودش اونم باز معده درد داشت 

منم رفتم بیمه

دفترچه بیمه چند وقتی اعتبارش تموم شده بود و دفعه آخری مجبور شدم آزاد برم دکتر که هزینه ها سر به فلک زده بودش 

رفتم دفترچمو عوض کنم بسیار اذیت نمودن بنده رو برای تعویض

بعدشم رفتم خونه فاطمه سادات(عروس دایی بابام)سال پیش عروسیشونو گرفتن و نزدیک خونمون خونه اجاره کردن و الان ی خونه خریدن برای خودشون و چند ماهیی که خیلی کم همو میبینیم

بعد راهی فنی حرفه ای شدیمو برای ثبت نام کلاس خیاطی جهت گرفم مدرک که گفتن ثبت نام نداریمو تابستون باید میمومدین 

چند تا کلاس معرفی کردن که من دوخت انواع چادر و مقنعه رو یاد بگیرم و یکی معرق با ساقه گندم

زنگ زدم آقایی 

بازم جوابی نداد دلم شور میزد

همه راهو پیاده رفتیم خیلی جاها رفتیم دنبال کار اما هیچی نصیبمون نشد 

بعدشم رفتیم کلینیک نزدیک خونه 

و با یکی از دوستای مامان حرف میزدم

ی سفارشی داشت گفت برام درست کنین 

منم گفتم دنبال کار هستم و خلاصه گفتش با دکتر (رئیس کلینیک)صحبت میکنم عجله نکن

امدم خونه ساعت 12 بودش

ی پست گذاشتم گر صیر کنی ز غوره حلوا سازی 

رفتم پی ناهار درست کردن و ظرف شستن

ی ساعتی مشغول ظرف شستن و ناهار درست کردن بودم

بعدشم با اقایی حرف زدیم

تصمصیم گرفته شد فعلا برم خیاطی هلال احمر یا نزدیک خونمون

دیگه قرار بود شب بریم ی جایی 

که من گفتم نمیام و خلاصه یکی همش زنگ میزد به تلفن خونه

نه شماره میفتاد نه هیچی

منم تنها مونده بودم و ی ترسی گرفته بود منو

چون تلفن همش زنگ میزد منم یکمی ترسیدم 

بعد از 1.5 ساعت مامان و بابا امدن خونه



* خداروشکر

  • ادم و حوا

نظرات (۵)

راستی این جوجو خیلی نازه
دلم میخواد نازش کنم



پاسخ:
پاسخ:
اوخی مال خودمههههههههههههه خو
سلام عزیزدلم
چه روزی داشتی
انشاالله به زودی یه کار محشر و در خورت پیدا میکنی
چه قد بد
از تنهایی شب توی خونه اصلا خوشم نمیاد آدم دلش شور میافته

دعاگوت هستم عزیزدلم
انشاالله شما و آقایی تون سلامت باشید.


خداقوت
یاعلی(صلوات برای فرج)

پاسخ:
پاسخ:
سلام
مرسی
اره خیلی بد بودش اعصابم بهم ریخته بودش
ممنونم
  • بانوی آب و آتیش :)
  • خیاطی حس خوبی داره اگه علاقه داشته باشی. خوبیش اینجاست لباسی که دوس داری میتونی واسه خودت بدوزی و از پوشیدنش لذت ببری

    پاسخ:
    پاسخ:
    اره خیلی خوبه
    حالا منم ی پا خیاطم
    فقط برای مدرک و جزییاتش میخوام برم
  • زندگی با طعم خوشبختی
  • ایشاا... که یه کار خوب برات ژیدا بشه

    پاسخ:
    پاسخ:
    ایشالله
    عجببببببببببببببببببببببب..حالا از چی ترسیدی تلفن زنگ خوردن ترس داره؟

    پاسخ:
    پاسخ: خو مشکوک بودش
    ی چیزای قبلا پیش امده که میترسیدم خانوم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی